Saturday, August 14, 2010

آخرین برگهای خشک - دو شعر تازه از زری اصفهانی




درانتهای کوچه سایه ها از هم جدا میشوند



هرکدام به خیابانی میروند



ودر ازدحام صدا ها گم میشوند

آخرین برگهای خشک را هم باد با خود برده است


تنها رایحه ای مانده است


بربرگهای دفتری خاموش

و جا پای گذشته ای که بیهوده گذشت


زمان زخمهای کهنه ر ا بهبود می بخشد


با داروی تلخ فراموشی


******
از میان گلدان ها



نا گهان از میدان گلدان ها پدیدار شد


خرگوشی هراسان که خود را پنهان کرده بود

گویی خورشید درجستجویش بود


درلابلای گلهای شب بو


و بنفشه ها ی آبی





غروب دوباره اما پنهانش کرد


میان دامنش از بوته های نعناع و ساقه های گل سرخ



































0 comments: