Sunday, February 20, 2011
Wednesday, February 16, 2011
به کناررودخانه برمیگردم -زری اصفهانی
به کنار رودخانه برمیگردم
از سراشیب صخر ه ها
گوش برآواز موجهای ریز ی که میخوانند:
"هیچگاه مرا دیگر نخواهی دید
و میگذرند بی آنکه به پشت سر بنگرند
نه گذشته با خاطرات مرده اش
ونه آینده با افسون انتظارش
جهان همین رودخانه است
درهمین لحظه که میگذرد
و میخواند
مرا هرگز دوبار نخواهی دید
نه گذشته با خاطرات مرده اش
ونه آینده با افسون انتظارش
جهان همین رودخانه است
درهمین لحظه که میگذرد
و میخواند
مرا هرگز دوبار نخواهی دید
به کناررودخانه برمیگردم
از شیب صخره های گذشته و آینده
Wednesday, February 09, 2011
مثل درختی که برگهایش را می گشاید روبروی صبح - زری اصفهانی
برای تولد پسرم سروده ام
من برای تو شعر میگویم
مثل درختی که برگهایش را می گشاید
روبروی صبح
و با دستهای سبزش
آسمان را نوارش میکند
تو اما برای من پرنده ها را بیدارکن
تا بخوانند روی پل های رنگین کمان
که از سر انگشتان تو
تا ستارگان می رسند
و مرا درحیرت زیبایی ها یت فرو می برند
من برای تو شالی می بافم
از تارهای نرم ابریشم شعر
تو به من گلوبند ی بده
از نت های نقره گیتارت
و رشته های الماس مهربانی هایت
من برای تو شعر میگویم
و تو ......
مثل درختی که برگهایش را می گشاید
روبروی صبح
و با دستهای سبزش
آسمان را نوارش میکند
تو اما برای من پرنده ها را بیدارکن
تا بخوانند روی پل های رنگین کمان
که از سر انگشتان تو
تا ستارگان می رسند
و مرا درحیرت زیبایی ها یت فرو می برند
من برای تو شالی می بافم
از تارهای نرم ابریشم شعر
تو به من گلوبند ی بده
از نت های نقره گیتارت
و رشته های الماس مهربانی هایت
من برای تو شعر میگویم
و تو ......
تنها مرا مادر خطاب کن
Subscribe to:
Posts (Atom)