Tuesday, May 15, 2012

رفتیم ، تاانتهای درختان- شعر و نقاشی اززری اصفهانی


رفتیم

تا انتهای درختان
و انتهای کوه
برروی صخره خیسی
غمگین و خسته نشستیم
درروبرویمان همه زیبایی ها بودند
آن رود خانه که که از آن عبور میکردیم
آن سنگ ها که فرو می غلطیدند
درزیر گام های ما

و ررهگذران
می گذشتند
و گاهی حتی
لبخند میزدند
گویی که آشنای قدیمی بودند
رفتیم
تا انتهای درختان
ورودخانه
و آن صخره های خیس
و دیگر
پایان راه بود

باید که هرکدام جدا می رفتیم
درراه ها
و فاصله ها
درپیش رو ستاره مغرب بود
و ماه که درتاریکی
مثل شکوفه ای سپید
روی شاخه آبیرنگی
آرام میشکفت


و اینجا دیگر
پایان قصه بود
پایان رودخانه
پایان عشق
و پایان راه

0 comments: