هنوز درمزارع آفتابی گام میزنم
با خوشه های گندمی
که از نگاه تو دزدیده ام
وبا شاخه های ګل ارغوان
که نا بهنگام
درگلدان های پاییزی
ګل داده اند
و خورشید های غروب را درخود پنهان کرده اند
دیدارت فوجی از چلچله ها ست
که صدای پروازشان
ایوان های صبحگاهی را
به وجد آورده است
و شادی های خفته را
هراسان بیدار کرده است
برقله های شب
و روان میشوم
با جویباری از ستاره ها
وزمزمه نیلګون پرندګان نور
0 comments:
Post a Comment