Saturday, October 03, 2009

خوشه های ګندم



هنوز درمزارع آفتابی گام میزنم

با خوشه های گندمی

که از نگاه تو دزدیده ام

وبا شاخه های ګل ارغوان

که نا بهنگام

درگلدان های پاییزی

ګل داده اند

و خورشید های غروب را درخود پنهان کرده اند

دیدارت فوجی از چلچله ها ست

که صدای پروازشان

ایوان های صبحگاهی را

به وجد آورده است

و شادی های خفته را

هراسان بیدار کرده است

به تازګی دانه های برف فرو می بارم

برقله های شب

و روان میشوم

درسراشیب دره های صبح
با جویباری از ستاره ها
وزمزمه نیلګون پرندګان نور

0 comments: