Wednesday, September 30, 2009

آواز پسری باهفت قلب - شعرا ز گارسیا لورکا - ترجمه زری اصفهانی


هفت قلب

قلب هایی هستند که من دارم

اما قلب من درمیان آنها نیست


در کوهسار بلند مادر

جایی که من گاهی بدرون باد میدوم

هفت دختر با دستهای دراز

مرا درمیان آینه هاشان دراطراف گرداندند


من راهم را درمیان این جهان آواز خوانده ام

با دهانم و هفت گلبرگ اش

قایق های ارغوانی رنگ من

بدریا افکنده شدند بدون هیچ بادبان و پارویی


من درچشم اندازهایی زندگی کرده ام

که دیگران صاحبانش بودند

ورازهایی را که درگلویم حمل میکردم

وبرمن مجهول بودند

گشوده شدند


در کوهساران بلند ، مادر

جایی که قلب من برروی پژواک هایش افراشته میشود

در کتاب خاطرات یک ستاره

من گاهی به درون بادها میدوم

هفت قلب

قلب هایی هستند که من دارم

اما قلب من میان آنها نیست

0 comments: