باد در دامن شب تاریک پیچید
میخواهم جایی گم شوم
جایی که هیچکس مرا نیابد
وبه میان موج های سبز دریا پرید
پرنده ای اما هیاهو کنان اور ایافت
باد دردامن تیره آسما ن گذشت
میخواهم جایی گم شوم
جایی که هیچکس مرا نیابد
و درمیان تکه ابری سپید نا پدید شد
اما شب طبال های توفان اور ا یافتند
باد دردره بید ها گذشت
و غمگین با خود گفت
میخواهم جایی گم شوم
جایی که هیچکس مرا نیابد
و درزیر صخره های رودخانه ای پنهان شد
اما صبح آهوی تشنه ای اور ا یافت
باد با اندوه تلخش به ساحل بازگشت
و درزیر نم نم باران
زن تنهایی را دید
که خیس و غمگین میگذشت
و می اندیشید
میخواهم جایی گم شوم
جایی که هیچکس مرا نیابد
و با درگیسوان بلند او پنهان گشت
درانتهای غروب
تنها
آرامش آبی بود و چشم اندازی تهی
0 comments:
Post a Comment