Wednesday, September 30, 2009
آواز پسری باهفت قلب - شعرا ز گارسیا لورکا - ترجمه زری اصفهانی
Thursday, September 24, 2009
ګاهی که میخواهم شا عر باشم
کوهسار باش
آنجا که عقابان لانه دارند
وچوپانان هی هی کنان میگذرند
خیس باران ها وآوازهای شفاف
سپیده دم باش
و یا نیلوفران صبحدم
تابناک و لبریز از بوسه های ابر
و یا خوشه ای انګور
که آفتاب را درخود تخمیر کرده است
ویا جویباری صاف
که آسمان واژګونه را بردوش می برد
مسافر راه های دور باش
با دست چینی از ستاره ها
و آوازی از پرنده های بی خانمان
باغ داودی های بنفش باش
و یا برګی پاییزی
دردامن باد
تا من به جستجویت بیایم
ګاهی که میخواهم شاعر باشم
Tuesday, September 22, 2009
قصه ابر وګل سرخ
من ګریستم ُ
ګریستم
ګریستم
تا تو روی ساقه بشکفی
من فرو چکیدم از فرازها
قطره قطره خسته درمیان خاکها
تا تو روی شاخه ها فرا شوی
باستاره ها و آسمان دور آشنا شوی
اینک ای تمام اشک های من
درمیان برګهای سبز تو
رسم روزګار غیر از این نبود
من به خاکها فروشوم
تا تو سوی اوجها فرا روی
ای شکفته سرخ ګل
ګرچه قطره قطره من فرو چکیده ام به خاک
تو شکفته ای میان ساقه های سبز
شاد و تابناک
ګرچه من ګریستم ګریستم ګریستم
هرچه را که داشتم
لیک تو ګل امید روزهای نو
خنده زن ! بروی ساقه های سبز خود میان باغ
Tuesday, September 15, 2009
تناقضات
من دراین مرحله فکر میکنم که جنبش سبز یک آغاز است یک بستر است و یک ظرف .دراین ظرف میشود هرگروهی با هرعقیده ای شرکت کند و در پیشرفت آن تاثیر بگذارد چون این حرکت بسمت هرچه عمیق تر شدن و جدی شدن میرود و مسلما درچشم انداز آن و درروند رشد آن پدیده های تازه تری شکل خواهند گرفت وهر نیرویی میتواند در پروسه ایجا د آن پدیده ها نقش خودش را بازی کند و آنرا بسرانجام بهتر ی برسانداینها بودند مقداری از افکاری که من با خودم داشتم و البته هنوز به سرانجام نرسیده اندتا بعد
Monday, September 14, 2009
یک قصه
این قصه با یی میل بدست من رسیده است و نویسنده آن مشخص نیست
يكي بود يكي نبود مردي بود كه زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتي مرد همه مي گفتند به بهشت رفته است .آدم مهرباني مثل او حتما به بهشت مي رفت.
در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي كيفيت فرا گير نرسيده بود.استقبال از او با تشريفات مناسب انجام نشد.دختري كه بايد او را راه مي داد نگاه سريعي به ليست انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به دوزخ فرستاد.
در دوزخ هيچ كس از آدم دعوت نامه يا كارت شناسايي نمي خواهد هر كس به آنجا برسد مي تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند.
چند روز بعد ابليس با خشم به دروازه بهشت رفت و يقه ي پطرس قديس را گرفت:
اين كار شما تروريسم خالص است!
پطرس كه نمي دانست ماجرا از چه قرار است پرسيد چه شده؟ابليس كه از خشم قرمز شده بود گفت:آن مرد را به دوزخ فرستاده ايد و آمده و كار و زندگي ما را به هم زده.
از وقتي كه رسيده نشسته و به حرفهاي ديگران گوش مي دهد...در چشم هايشان نگاه مي كند...به درد و دلشان مي رسد.حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو مي كنند...هم را در آغوش مي كشند و مي بوسند.دوزخ جاي اين كارها نيست!! لطفا اين مرد را پس بگيريد!!
وقتي رامش قصه اش را تمام كرد با مهرباني به من نگريست و گفت:
((با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادي... خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند))
Saturday, September 12, 2009
کجا ایستاده ام
برای نوشتن یک اصل مهم وجود دارد و آن این است که بدون توجه به خواننده ونظرات خواننده وبرداشت دیګران باید نوشت به این خاطر البته اینترنت جای جالبی برای نوشتن نیست چون بلا فاصله با هرنوشته ای مواجه میشوی با نظرات ویی میلهای مخالف وموافق که ګاهی هم ترا از نوشتن بکلی مایوس و زده میکنند ولی اینهم یک واقعیتی است که با هرنوشته ای دردنیای اینترنت باید منتظر عکس العمل های دیګرانی باشی که با آن نظر موافق نیستند و یا آنرا مناسب شرایط روز نمیدانند و چنین و چنان
واما درسایت های مختلف این روزها بحثی هست به اسم کجا ایستاده ایم که با مقاله آقای اسماعیل یغمایی شروع شده است و چند مقاله تاکنون دراین رابطه منتشر شده است که میتوانید آنها را در وبلاګ دریچه زرد اسماعیل بخوانید
آنچه من از آن مقاله اسماعیل فهمیدم سیوال مشخصی بود برای همه آنهایی که تحت نام اپوزیسیون خارج از کشور جمهوری اسلامی تعریف میشوند اعم از سازمان ها و احزاب و ګروه ها و افراد
صحبت سر این است که دررابطه با جنبش درون ایران یا جنبش سبز که از انتخابات شروع شده است و روز به بروز اوج میګیرد و عمیق تر میشود و ابعاد تازه ای به خود میګیرد چه موضعی باید ګرفت و درعمل مشخص چه باید کرد
نویسنده درآن مقاله معتقد است که رهبری این جنبش بدست نیروهای رادیکال و یا سرنګونی طلب و یعنی همان اپوزیسیون کلاسیک خارج از کشور نیست و دلایل مشخصی هم دارد که قابل قبول است زیرا همه فیلم ها و تصاویر و هرچه از تظاهرات و حرکت های جنبش درداخل ایران موجود است نشاندهنده این است که نیروی اصلی این جنبش را کسانی تشکیل میدهند که درانتخابات شرکت کردند و رای دادند . به چه کسانی رای داده بودند؟ به موسوی و کروبی و بعد چون این دو کاندید بدلیل تقلبات ګسترده انتخاب نشدند رای دهندګان برای اعتراض به خیابانها ریختند که مسلما برنامه ریزی شده بود و از طرف همان ستادهای انتخاباتی ارګانایز شده بودند البته دیګرانی هم که رای نداده بودند و معتقد به رای دادن نبودند از همین فضا استفاده کردند و آنها هم به خیابان ها ریختند ویعنی یک طیف رنګارنګ از چپ وراست و اصلاح طلب ورادیکال وکمونیست وغیره البته پشت سر پرچم های سبز و شعارها ی سبز حضورشان را درخیابان ها و مخالفت شان را با احمدی نژاداعلام کردند بعدا با موضع ګیری مشخص خامنه ای درنماز جمعه و حمایت علنی اش از احمدی نژاد این جنبش رادیکال تر شد وخود خامنه ای را هدف قرارداد دربالا هم نیروها وسران جمهوری اسلامی دودسته شدند یک عده طرف خامنه ای را ګرفتند و یک عده طرف موسوی و کروبی را و بتدریج جنبش درسطح وسیع تری ګسترده شد و درضمن که خواسته های جدی تر ورادیکال تری را هم مطرح کرد
جنبش سبزیک جنبش رفورمیستی است ومیخواهد درچارچوب مبارزات قانونی حرکت کند بدین معنا که تا کنون حتی یک مورد استفاد ه از سلاح ویا حتی شعار مسلح شدن درآن نبوده است
جنبش سبز یک جنبش ملی است و اقشار ګوناګون مردم از همه طبقات درآن شرکت داشته اند
هدف و شعار اصلی درا ین جنبش دموکراسی است به این معنا که خواستار آزادی انتخابات - آزادی مطبوعات و اینترنت وآزادی همه زندانیان سیاسی است
بیشتر ین کسانی که دراین جنبش فعلا نقش رهبری دارند وفعال اند موسوی و کروبی و خاتمی درداخل ایران و سازګارا و اکبر ګنجی ونظایر اودرخارج از ایران اند
فراخوان ها برای تظاهرات ها ومراسم از طرف این افراد تا کنون صادر شده است
همه اصلاح طلبان پیر وجوان و همه احزاب اصلاح طلب مثل نهضت آزادی -تحکیم وحدت - حزب مشارکت ومجاهدین انقلاب اسلامی و ګروه های زنان و نظایر آن دراین جنبش هستند
تا کنون هیچ نشانه ای از نقش اپوزیسیون خارج کشورو یعنی سرنګونی طلب به جز نقل اخبار دراین جنبش دیده نشده است یعنی درسطح رسانه هاو اینترنت مطرح نشده است
بنابراین اګر بخواهیم با واقع بینی به این جریان نګاه کنیم جریانی است رفورمیستی و نه سرنګونی طلب به معنای کلاسیک آن -میخواهد به مرور و با تظاهرات ونافرمانی های مدنی ونه روش های رادیکال ونظامی جنبش را به جلو ببرد - میخواهد خامنه ای و جناح تند روی حکومت را خلع قدرت کند و اصلاح طلب ها با تجدید نظر درقانون اساسی روی کار بیایند
بنابراین ادعای اینکه این جنبش یک جنبش براندازی ویا سرنګونی طلب است و جنبش مردم است ونه موسوی و کروبی و چنین ادعاهایی درست نیست ومارا به بیراهه خواهد برد
البته این واقعیت هم هست که مردم بدلیل شرایط بسته اقتصادی و سیاسی - فقر و سرکوب میخواهند که شرایط را تغییر دهند ولی درضمن همین مردم میخواهند که با حداقل ضرر وزیان وتلفات وزندان و اعدام اینکار انجام شود وبه همین دلیل هم هست که بعداز سرکوب شدیدی که رژیم آغاز کرد وزندانها و شکنجه ها و تجاوزها دیګر تظاهرات میلیونی مثل روزهای اول دیده نشد و آن توده های وسیع به خانه هایشان برګشتند
ولی اینهم واقعیت است که این جریان مخالف دراعماق جامعه کارخودش را میکند وهرچند درخفا ولی آرام نمی ماند آنچه که دراین دو-سه ماهه بواقع روشن شد این بود که اکثریت مردم با نظام سرسازګاری ندارند و خواهان تغییر هستند
ولی اینکه باورکنیم که درچند ماه و یکسال و دوسال کار این رژیم پایان می یابد تصور بیهوده ایست
جنبش ادامه می یابد و دستګیری ها و اعدام ها وشکنجه ها آنرا خفه نخواهند کرد و اینکه آینده چه خواهد شد و رژیم با چه مکانیسمی پایان خواهد یافت و آیا مردم دراین مسیر به روش های رادیکال تر روی خواهند آورد وبه ګروه های سرنګونی طلب و سازمان هایی که معتقد به مبارزه قهر آمیزند خواهند پیوست یانه را آینده نشان خواهد داد و بهیج وجه الان قابل پیش بینی نیست بخصوص برای کسانی که درخارج از ایران فقط خبر ها را میخواهند و ازروی خبرها میخواهند تحلیل کنند و آینده را پیش بینی کنند یا رقم بزنند
و اما اینکه ما ( یعنی سرنګونی طلب ها ورادیکال های کلاسیک ) دربرابراین جنبش کجا ایستاده ایم یعنی چه موضعی داریم وباید داشته باشیم؟ منظور از ما کسانی هستند که هنوز نمیدانند چه موضعی باید داشته باشند و درمجموع افراد مستقل سرنګونی طلب مورد نظراست
جنبش اصلاح طلبی یک حرکت رو به جلو است -زیرا هدف نهایی آن دموکراسی است خواست ما درهمه این سالها ی مبارزه چه بوده است ؟ آیا غیراز این بوده است؟ بنابراین ما درکنار این جنبش باید باشیم وباهرایده و عقیده ای که داریم باید ازآن حمایت کنیم
حتی اګررهبران آنرا دوست نداشته باشیم ولی مسلما شعارها را دوست داریم و مسلما افشاګریهای همان رهبران رابرعلیه حکومت دوست داریم و مسلما جنب وجوش واعتراض و مخالفت و به خیابان ریختن مردم را دوست داریم همه اینها چیزهایی هستند که ما سالها منتظرش بوده ایم و سالها برایش تبلیغ وکارکرده ایم بنابراین به این بهانه که این جنبش اصلاح طلبی است و مسلح نیست ورهبرانش جز، همین نظام بوده اند نباید مارا درمقابل آن قراردهد نباید مارا منفعل کند اتحاد با جنبش سبز برای همه مبارزان قدیمی مثل یک قرارداد نانوشته است یک پیمان صلح است با کسانی که درګذشته خودشان راس امور بوده اند و راس سرکوب و لی درشرایط فعلی ما تشخیص میدهیم که کارشان به نفع کشور وبه نفع مردم است و بنابراین با آنها متحد میشویم تا برای مینیم های مورد قبول درکنارشان قرار ګیریم تا جایی که برای این مینیمم ها یعنی دموکراسی و آزادی و انتخابات آزاد هستند ما با آنها هستیم و کارشان را تایید میکنیم و برعلیه شان موضع نمی ګیریم
مسلما این یک اتحاد مرحله ای است وقتی دموکراسی بوقوع پیوست هرکس و هرحزب و ګروهی میرود بسراغ خواسته های خودش وتبلیغ این خواسته ها وواګذاری چګونګی حکومت به خود مردم که دریک انتخابات بواقع آزاد تصمیم بګیرند که چه حزب و ګروهی را میخواهند درقدرت قرار دهند
بنابراین اګر موضع شخص مرا بخواهید بدانید چنانچه بعضی د وستا ن آنرا به من متذکر شده بودند وخواسته بودند که من هم مطلبی بنویسم من درکنار جنبش سبز هستم با شعار دموکراسی و حکومت قانون - کارمن تقویت این جنبش در برابر حکومت سرکوبګر است - حمایت از زندانیان سیاسی این جنبش است وحمایت ازتظاهرات آن درهرجا - نقل اخبار وشعارهای آن وبرنامه های آن وهرآنچه که میشود از راه دور وخارج از ایران برای این جنبش انجام داد را وظیفه خودم میدانم و فکر میکنم که وظیفه همه فعالین سیاسی خارج از ایران هم همین باشد حالا هرعقیده و اندیشه ای داشته باشند مهم نیست مهم این است که مردم ایران در شرایط فعلی هیچ ظرف دیګری به جز این جنبش (باهمه نکات مثبت و منفی اش) ندارند و اجبارا باید در این ظرف حرکت کنندوبا همین رهبری وشعارها و شرایطی که هست بنابراین برای بودن درکنار مردم باید درکنار این جنبش باشیم وچارچوب یک اتحاد را با آن را برای خود تهیه کنیم