Thursday, September 24, 2009

ګاهی که میخواهم شا عر باشم

کوهسار باش

آنجا که عقابان لانه دارند

وچوپانان هی هی کنان میگذرند

خیس باران ها وآوازهای شفاف

سپیده دم باش

و یا نیلوفران صبحدم

تابناک و لبریز از بوسه های ابر

و یا خوشه ای انګور

که آفتاب را درخود تخمیر کرده است

ویا جویباری صاف

که آسمان واژګونه را بردوش می برد

مسافر راه های دور باش

با دست چینی از ستاره ها

و آوازی از پرنده های بی خانمان

باغ داودی های بنفش باش

و یا برګی پاییزی

دردامن باد

تا من به جستجویت بیایم

ګاهی که میخواهم شاعر باشم

2 comments:

حمید said...

با سلام
این شعر عاشقانه است یا سیاسی؟
اگر عاشقانه است زیباست فقط "آواز شفاف نمیدانم چرا مرا به یاد اصطلاحات مورد استفاده در بحث و جدل خبره های جمهوری اسلامی می اندازد.
شفاف را نمی شود با کلمه دیگری جایگزاری نمود؟

Anonymous said...

حمید جان
بعید میدانم این شعر عاشقانه باشد. سیاسی هم اصلا نیست. اما اگر هم بتوان آن را عاشقانه خواند، شکل عجیبی از عاشقانه است.به این معنی که گوینده در وصف معشوقی سخن می گوید که هنوز ویژگی های لازم را برای عشق ورزیدن پیدا نکرده و لاجرم هنوز به مرحله معشوق بودن نرسیده است. به عبارت دیگر شاعر از چیزی یا کسی دعوت می کند که برای معشوق بودن دست به کارهایی بزند که مورد پسند شاعر است. در نتیجه شاعر در پی خلق معشوق خود است تا در پی ستایش او.
بهتر است گفته شود که اگرچه تصویرها تا حدی زیبا هستند، اما مجموعه ای از تصاویر با مضامین یکسانند که در همان محدودۀ خود باقی مانده اند و به مرحله بلوغ شعری و بلوغ عاطفی نرسیده اند. اما باید این نکته را هم بی اغراق بگویم که زری خانم ما احساسات شفاف و زبانداری در بیان عواطف خود دارد و اگر از سنت شعر گرانقدر و ماندگار فارسی و نیز غزل مدرن فارسی اطلاع و درک عمیق تری می داشت، به احتمال زیاد می توانست خلق اشعار نو و پرمایه و زیبا موفق تر باشد.

مسعود