Thursday, June 03, 2010

درختان پیر - زری اصفهانی


دراین سوی پرچین چقدر درختان پیر ند

با برگهایی ملول که هنوز از شاخه ها آویخته اند

و شاخه هایی که آشیانه کبوتران خانگی گشته اند

کبوترانی با آوازی یکسان درهمه فصول

و افق پروازی تا بام خانه روبرو

که میروند و باز میگردند

آرام و رام


دردامنه ای خاکستری و دلگیر

عشق می ورزند ، لانه میسازند و دانه برمی چینند

وبرروی پیاده روی اسفالت می پلکند

دراین سوی پرچین همه چیز پیراست

حتی عابرانی که درسایه های غروب

از خاطراتشان میگویند

و تکرار میکنند

آنچه را که هزاربار گفته اند
و گوش میکنند به آنچه هزاربار شنیده اند

و من اما گاهی از دیوار بلند بالا میروم

و از فراز حصار ها

بدانسو مینگرم

دلم از رنگ خاکستری کبوتران میگیرد

و سایه های همیشگی این کاج های پیر

دلم از کلمات همگون میگیرد
کلمات همآهنگ پیر

وقتی درآنسوی پرچین
نهال های جوان میرویند

با هزاران پرنده نا بهنگام

و رنگها و آوازهای ناهمگون
***

کبوتران خاکستری همه جا را پرمیکنند

و عابران پیرخسته از سکوت

کلمات را تکرار میکنند
تکرار میکنند
آنچه را که هزار بار گفته اند

و گوش میدهند به آنچه که هزار بار شنیده اند
درآنسوی پرچین اما
رویاهای رنگین می رویند
برشاخه های نهال های جوان
و هزاران پرنده نا همرنگ
آسمان را درنغمه هایی تازه غرقه میسازند

0 comments: