Wednesday, June 23, 2010

گله های نور - چند شعر کوتاه





گله های نور




گله های نور رسیده اند
و چوپانان سبز باد
که درنی لبک برگ ها مید مند
آوازهای خوشبوی بهاری را
****


پنجره خاموش



آهای پنجره خاموش
آخرین ستاره را هم از دست میدهی
اگر که پرده را نگشایی
درپشت دیوارها فراموش میشوی
و خورشید نیز ترا نخواهد یافت
اگر که پرده را نگشایی
***


جهان
جهان همچو فانوسی خاموش میشود
درانتهای روز
تنها شب میماند
و چراغی که تو خود برافروخته ای
در پنجره ای بیدار
****


درخت و باد و نور



درخت با دوبرگ کوچکش زمزمه کرد
زنده میشوم
با د سرد سرتکان داد و گذشت
نور ایستاد و گوش داد
و روز درجا ی پای برف ذوب شده
جست وخیز کنان رفت
***


صدای خروسان نور



صدای خروسان نور می آید
آواز خوان برگنبد های آبی
ترا بیدار می کنند
تا به جستجوی صدف های صبح
برساحل دریاهای آسمانی روی
خورشید تور رنگین اش را گشوده است
دراعماق افق های نیلگون
برای شکار ستاره های سبز
بر می خیز م تا با کوزه بلورین یک شعر
به جستجوی آب های روشن روم
خروسان نور میخوانند
بر گنبدهای آبی صبح

1 comments:

خلیل said...

من هم امیدوارم