Wednesday, July 14, 2010

از دریا که برمیگردم - چند شعر کوتاه - زری اصفهانی


از دریا که برمیگردم
موجها با من می آیند
سیگال ها
اردک ها
و نیمکت های خالی
از دریا که برمیگردم
غروب با من میآید
با گلهایی بنفش که دردامن خود پنهان کرده است
از دریا که برمیگردم
دریا میماند
تک و تنها

****

به باغ گفتم



به باغ گفتم


بنفشه ها را رها مکن
که به پائیز خواهی رسید
حتی با هزار درخت تناور


*****

یکشب


یک شب ستاره ای را گم کردم
پشت ابری بلند
صبح که بیدار شدم
برروی گل نیلوفری چکیده بود


****
درهمه کوه ها

درهمه کوه ها آهوان گذشتند
بر چشمه های بارانی
درهمه دره ها پونه ها روئیدند
در بستر خیس جویبار ها
درهمه شبها مهتاب ها خواندند
بر حصارهای چوبی باغ
و درهمه جاده ها من گذشتم
حیران
در تماشای رازهای جهان
و تنهایی عظیم انسان

****

عکس از دریاچه انتاریو - تورنتو