Monday, May 23, 2011

برای نیمای شکنجه شده


داستان تلخ نیما را اینجا بخوانید

دربیابانی که پایانش سرابی بی ثمر شاید
سالها طی شد
سالهایی که نگاه تلخ چشمان تو با خود برد
اینک ای کابوس ، ای رویا
بازهم این چشم های تست
که میان خواب ها ی تلخ پر هذیان من آهسته میگرید
همچو نور اختری در آسمان نیمه شب لرزان
درمیان دره های قیرگون بی نشان ؛ تنها چو می پویم
باز میآیی و من راه غبار آلود رویاهای خود را باز می جویم
کودک اندوهگین من !
این نگاه تلخ پرسش ، سرزنش ، خواهش
این نگاه خسته خاموش
سالهای سال همچون ریسمانی
قلب محزون مرا با خود
به آنسوی جهان دردها برده است
خواب های پرزکابوس مرا با قصه های تلخ آشفته است

آی ای اندوه تاریکی که با من بوده ای هرشب
گه به رویایی ترا دزدیده ام درخواب
تا که لبخندی نشانم برلبانت

چشم های خسته ات را بارها بوسیده ام درخواب
خوب میدانم
مرا از قصه های غصه های تو رهایی نیست
درمیان جاده های سنگلاخ عمر
این نگاه تلخ
خوب میدانم مرا تا انتهای راه بی فرجام خواهد برد
درمیان این بیابانی که پایانش سرابی بی ثمر ، شاید
رهگشای من دریغا غیراز این چشمان غمگین نیست
این نگاه تلخ پرسش ، سرزنش ، خواهش



Tuesday, May 03, 2011

اسب سفید و ماه ابریشمی - دو شعر تازه - زری اصفهانی





درنیمه شب
که قصه ها بخواب رفته اند
وجهان از چرخیدن
درمیان عقربه ها ایستاده است
صدای سم های اسبی سفید را میشنوم
که میآید
گروپ گروپ



از میان مرغزارهای آبی

و ستاره ها و آبشارها ی دور

می آید


با یالهای خیس اش

از شبنم های سرد

و مرا می برد


به آنسوی نومیدی ها ی روز

و سکوت تاریک شب
و مرا می برد


بدور از غوغای ویرانگر این جهان

درنیمه شب

وقتی که جهان خفته است

درسکوت خیابان هایش

صدای سم های اسب سفیدی را میشنوم


که گروپ گروپ می آید







آهای ماه کوچک ابریشمی
وقتی که دردریا غرق شوی
هیچکس برایت نخواهد گریست
هیچکس استخوان های نقره ایت را
از دهان موج ها نخواهد گرفت
هیچکس برای تو در زیر کاج ها
گور کوچکی نخواهد ساخت
از تو تنها دامن مهتابی ات میماند
وابری که درآسمان ها
همیشه خواهد گریست
آی ماه کوچک ابریشمی
مراقب باش