Friday, November 11, 2011

نمی خواستم غمگین باشم - چند شعر کوتاه - زری اصفهانی



نميخواستم غمگين باشم

اما غم درختي است که روئيده است

در حياط خانه مان

مثل گلها ی داودی

مثل گنجشگ هاي بام

مثل ستاره ها

و آسمان

که هميشه اينجاست

يا گلدان گل رازقي
وعطر جاودانه اش






**********




خسته ام

خسته تراز کبوتران غروب
که ديگر گرد رهگذران نمي گردند
وبا ازدحام کودکان پرواز نميکنند
برنيمکتي دراين خيابان
به آوازهاي شب گوش ميکنم
درگوش درختاني که به آرامي به خواب ميروند
و نسيمي که به نرمي برگيسوانم ميوزد


**********
کمی پیانو درماه بلند
و ستاره هایی که هوا را آبی کرده اند
وقتی خیابانها نیستند
هیاهوها ، فریادها ورنج ها
ودریاهای خروشان و بی انتها ی مردم
که همدیگر را به سوی مقصدی نامعلوم هل میدهند
وقتی که تاریکی خیمه هایش را
درمیدان های سکوت برپا میکند
زنده میشوم دوباره
با کمی پیانو
ماه بلند
وستاره هایی که هوارا آبی کرده اند
********