Saturday, March 26, 2011

گل گلفروش - زری اصفهانی




آی ای گل گلفروش
چقدر غمگین اند میناهای سفیدت
و نگاه تاریکت
میخواستم که درمزرعه های سبز ببینم ترا
با گیسوانی رقصان درباد
با تمشک های خنده روئیده برلبانت
و ستاره های شکفته در نگاهت
میخواستم تو مرغ آوازهای بهاری باشی
در بوته های تازه رسته صبح
آنروز که با گام های شتابان دانه ها را میکاشتم
در باغ
و خورشید را خبرمیکردم
اینک اما گلها دردستهای تو میمیرند
و اشک های تو از قلب من فرو می چکند
تو درآنسوی جهان درزیر شاخه های گل می پژمری
و من دراینسوی جهان درزیر آوار آرزوها
آی ای گل گلفروش
جقدر غمگینم ساخته ای
دیگر کدام گل مینارا دوست بدارم؟

Monday, March 07, 2011

شعری برای بهار- زری اصفهانی


یک گل نرگس
و آسمان خم میشود
تا ترا تماشا کند
در جویباری که درآن می نگری
یک گل سنبل
و عطر ترا باد با خود می برد
چون مژده ای که جهان منتظر ش بوده است
یک چشمه
و دخترکی دستهای کوچکش را میگشاید
تا خنده زنان ترا بنوشد

یک ماه
که گام میزند
در سراسر شب
درمیان ابرها و ستاره ها
و آوازی را میخواند
که دریا پاسخش میدهد

با موجهای ریزش
چون زنگوله های خوش صدا
یک گل سرخ
و تمام زینت های دنیا خلاصه تست

ومن که ترا می بینم
دراین غروب که اولین غروب دنیاست
و آخرین آن

******