Monday, November 29, 2010

درجستجوی معجزه ها


معجزه ها پیوسته می رویند



از میان شاخه های لرزان



و گیاهان ملول



ناگهان هنوز یک گل سرخ



و پائیز آهسته برمیگردد



با صدای پای یک بلوجی و یا حتی سنجاقکی کوچک



میدانم که فردا آفتاب خواهد شد



و خیابان باز با عابرین شتابزده



زنده میگردد



و یا حتی آسمان ابری



با شکوفه های سپیدی که از درختان آسمانی می بارند



بهاری سرد را تجربه میکند

گاهی حتی شادیهای نیامده را باید



چون دانه های شکر



درفنجان تلخ لحظه ها حل کرد



و باورکرد که کبوتران خاکستری هم



درلحظه پرواز زیبایند



درسکوت نرم نیمه شب



هیچ پرنده ای بیدار نیست



تنها کلمات اند که با بالهای اثیری شان

درجستجوی معجزه ها می چرخند

***


blue jay


پرنده ای آبی رنگ که تصویرش را بالای شعر می بینید



Monday, November 08, 2010

سیگال ها میخوانند - زری اصفهانی


سیگال ها میخوانند

گرچه با صدایی ناهنجار

همچون کلاغان

ولی آفتاب آمده است

و کبوتران را پناه داده است

درحاشیه روشن خیابان

گنجشگ ها شادمانه می چرخند

و حتی زنان هرجایی ا

که درگرمای پیاده رو

فرصتی یافته اند
که سیگاری دود کنند

*******

پائیز میرود

باشتابی که بیهود ه می نماید


آی کجا میروی خانم نارنجی پوش ؟

باپیراهنش از برگها ی مندرس

درلابلای درختان میگذرد

پیش از آنکه پنهان شود

آوازی میخواند

وغمگین به من میگوید

گلدان ها را بدرون ببر


با خود می اندیشم

درختان را هم باید بدرون برد

و پرنده ها و آفتاب ودریا را هم

آسمان را هم باید بدرون برد

*******


دیشب خواب میدیدم که مجازات شده بودم

زیرا که قلبم را به ستاره ها داده بودم

زیرا که پرنده ها را ستوده بودم

زیرا که حصار باغها را شکسته بودم

و برای مجازات مرا

با چند گل شمعدانی

درقله کوهی رها کرده بودند

دیشب خواب میدیدم که در قله کوهی یخی
من و شمعدانی ها ا
تنها بودیم

***********