Wednesday, September 30, 2009

آواز پسری باهفت قلب - شعرا ز گارسیا لورکا - ترجمه زری اصفهانی


هفت قلب

قلب هایی هستند که من دارم

اما قلب من درمیان آنها نیست


در کوهسار بلند مادر

جایی که من گاهی بدرون باد میدوم

هفت دختر با دستهای دراز

مرا درمیان آینه هاشان دراطراف گرداندند


من راهم را درمیان این جهان آواز خوانده ام

با دهانم و هفت گلبرگ اش

قایق های ارغوانی رنگ من

بدریا افکنده شدند بدون هیچ بادبان و پارویی


من درچشم اندازهایی زندگی کرده ام

که دیگران صاحبانش بودند

ورازهایی را که درگلویم حمل میکردم

وبرمن مجهول بودند

گشوده شدند


در کوهساران بلند ، مادر

جایی که قلب من برروی پژواک هایش افراشته میشود

در کتاب خاطرات یک ستاره

من گاهی به درون بادها میدوم

هفت قلب

قلب هایی هستند که من دارم

اما قلب من میان آنها نیست

Thursday, September 24, 2009

ګاهی که میخواهم شا عر باشم

کوهسار باش

آنجا که عقابان لانه دارند

وچوپانان هی هی کنان میگذرند

خیس باران ها وآوازهای شفاف

سپیده دم باش

و یا نیلوفران صبحدم

تابناک و لبریز از بوسه های ابر

و یا خوشه ای انګور

که آفتاب را درخود تخمیر کرده است

ویا جویباری صاف

که آسمان واژګونه را بردوش می برد

مسافر راه های دور باش

با دست چینی از ستاره ها

و آوازی از پرنده های بی خانمان

باغ داودی های بنفش باش

و یا برګی پاییزی

دردامن باد

تا من به جستجویت بیایم

ګاهی که میخواهم شاعر باشم

Tuesday, September 22, 2009

قصه ابر وګل سرخ



من ګریستم ُ
ګریستم
ګریستم
تا تو روی ساقه بشکفی
من فرو چکیدم از فرازها
قطره قطره خسته درمیان خاکها
تا تو روی شاخه ها فرا شوی
باستاره ها و آسمان دور آشنا شوی
اینک ای تمام اشک های من
درمیان برګهای سبز تو
رسم روزګار غیر از این نبود
من به خاکها فروشوم

تا تو سوی اوجها فرا روی
ای شکفته سرخ ګل
ګرچه قطره قطره من فرو چکیده ام به خاک
تو شکفته ای میان ساقه های سبز
شاد و تابناک
ګرچه من ګریستم ګریستم ګریستم
هرچه را که داشتم
لیک تو ګل امید روزهای نو

خنده زن ! بروی ساقه های سبز خود میان باغ

Tuesday, September 15, 2009

تناقضات

خب دوستان ! من برگشتم سرجایم بعد از مدتی فتور و فتر ت بدلایل مختلف که یکی هم خرابی کامپیوترم و نداشتن یک پروگرم خوب فارسی بود. که خوشبختانه توانستم این یکی معضل را برطرف کنم و صفحه اصلی وبلاگ همچنان مثل سابق متنوع خواهد بود با لینک های انتخابی شامل مقاله ها و بحث ها و اخبار و نوشته های خودم که دراین صفحه یعنی آنسوی شب خواهم نوشت من دراین مدت کم نویسی داشتم بیشتر فکر میکردم . مرحله عجیب و غریب و حساسی است در صحنه سیاسی ایران و هرآنکس که قبایش درهرحدی به سیاست آلوده شده باشد نمیتواند از این صحنه غریب و پر تناقض و درضمن پر حماسه و شور وشوق جدا بماند تاسف بزرگ برای من به عنوان یک تبعید ی بیشتر این است که دورم از صحنه اصلی مبارزه که مسلما داخل ایران است .این دور ی باعث میشود که نشود بدرستی مسایل را دید و قضاوت کرد و جبهه خود را تعیین کرد درایران مردم درصحنه جنگ هستند به معنای واقعی کلمه روزبه روزباید تاکیتک های تازه را بکار بگیرند باید یک جنگ و گریز دایمی را درهمه صحنه ها به پیش ببرند باید همه یا روی پشتبام ها باشند و یا درخیابان ها و یا درزندان ها و پشت در زندان ها و یا درشکنجه گاه ها .اینهمه تلاش و تقلا برای ما که درسکوت کوچه های بیخبر کشورهای غربی به زندگی خود مشغولیم مثل تصاویر فیلم های سینمایی میماند مسلم است که ما از دیدن فیلم های سینمایی هم متاثر میشویم می گرییم و می خندیم و خوشنود و غمگین میشویم ولی همچنان مسلم است که ما خود درصحنه نیستیم نه در حال فرار یم ونه درزندانیم و نه درعزاداری و این است که ما درذهنیت خود زندگی میکنیم درذهنیت خود تحلیل و تفسیر می کنیم و درذهنیت خود انتقاد می کنیم و محکوم می کنیم و شعار میدهیم و این نوع جنبش را رد می کنیم و آن نوعش را تائید میکنیم و به این یکی ایراد میگیریم و حتی گاهی آنکس را هم که درخیابان کشته شده است و به عنوان شهید از او نام می بریم سعی میکنیم که به نوعی از اعتقاد خودش جدایش کنیم و به اعتقاد خودمان اورا بچسبانیم . و البته هم همیشه خودمان را طرفدار مردم ایران می دانیم .مردمی که درخیال ما زندگی میکنند ونه در واقعیت . مردمی که ما میخواهیم آنطور که ما دوستداریم باشند و نه اینگونه که هستند ما با آن مردمی هستیم که ایده آل مایند و طرفدار مایند و نه مردم کوچه وبازاراینها تناقضات ما تبعیدیانی است که سالهای سال از ایران دور بوده ایم .ما درگذشته زندگی میکنیم و فکر میکنیم و همانی هستیم که سالیان سال پیش بوده ایم و میخواهیم که دیگران هم مانند ما باشند و وقتی نیستند بهم می ریزیم و نگران میشویم و آنچه را هم که حتی سالها میخواستیم و آرزو میکردیم والان جلوی چشممان می بینیم که هست و درحال رشد است را رد میکنیم و باز منتظر آن ایده آلی هستیم که میخواستیم و وجود ندارد یعنی هنوز هم نقدر ا گذاشته و به نسیه ای درچشم انداز نا پیدا دل بسته ایمنقد امروز صحنه سیاسی ایران جنبشی است که همه اقشار مردم را دربردارد ولی اصلاح گرا است و رهبرانشان کسانی نیستند که ماقبول داریم ویا داشتیم ، نسیه ما جنبشی انقلابی و زیر ورو کننده است با ارتشی مسلح و برانداز که تنها یک ایده خام است و خارج از صحنهبدنبال آن نسیه ما داریم این نقد را از دست میدهیماینها فکر هایی بود که من داشتم با خودم میکردمجنبشی جدی درایران وجود دار د و روز به روز اقشار بیشتری به آن می پیوندند . جنبشی میلیونی است وملی است یک ظرف بزرگ که همه درآن جا میگیرند .کرد و لر و ترک و فارس و بلوچ شمالی و جنوبی و شرقی و غربی مومن و کافر و مسیحی و یهودی و بهایی و سنی و شیعه روشنفکر و کارگر و دانشگاهی و بازاری .این چیزیست که وجود داردو همه متفق القول اند که واقعی است و ساختگی نیست و از خارج نیامده و دست این قدرت و آن قدرت خارجی درآن نیست .عده ای به رهبران آن انتقاد دارند که خودشان روزی درسر سرکوب بوده اند ولی این رهبران الان درزندان اند و یا درمعرض دستگیری اندما میخواهیم چه بکنیم؟چون با آن رهبران اختلاف داریم و قبولشان نداریم کنار بکشیم؟ خودمان را جدا کنیم ؟ رنگ سبز را تحریم کنیم؟ و فقط نظاره گر صحنه ها باشیم ؟اینها همه فکر هایی بود که من با خودم میکردم . البته هیچ انسانی بتنهایی نمیتواند برای خودش این نمونه معضلات اندیشگی را حل کند ولی حداقل بازکردن صورت مساله و معضل موجود میتواند قدم اول باشدآیا این تناقضات واقعی هستند ؟ یا اینها زاده ذهن من هستند؟ آیا ما ایرانیان خارج از کشور خودمان را از مردم جدا نکرده ایم؟ آیا با همه آنچه درتوانمان هست درکنا رآنها هستیم ؟ آیا اساسا بدلیل اینکه صحنه دردست کسان دیگریست که ما دوستشان نداریم باید دل از سیاست برکند و کنارکشید و رفت سراغ کاردیگری؟ مثلا اگر کارنویسندگی و شاعری و وبلاگ نویسی میکنیم آنرا تعطیل کنیم و دیگر ننویسیم و نگوییم و نسراییم و یا زمینه نوشتن و شعر مان را تغییر دهیم و آنرا غیرسیاسی کنیم ؟ خب اینها همه افکاری بود که من داشنم و هنوز هم البته دارم وهنوز هم فکر میکنم که هستند دیگرانی که به نوعی خودشان را فعال سیاسی میدانند درگیر این اندیشه ها هستندجای ما کجاست ؟کروبی برای شرکت درروز قدس یعنی آخرین جمعه ماه رمضان فرا خوان داده است . حالا هزاران پوستر و اعلامیه درایران دارد پخش میشود باز شور و شوق و حرکت و شعار نویسی و جنب و جوش شروع شده است . مسلم است که دوباره یک راهپیمایی وسیع خواهد بود و مسلم است که درگیری خواهد بود و عده ای کشته میشوندمسلم است که رهبری این جریان دردست اصلاح طلب هاست و فراخوان از طرف آنهاست و شرکت کنندگان هم به اعتبار آنها شرکت خواهند کردعده ای میگویند این حرکت درست نیست چون باز با رهبری یک عده آخوند و اصلاح طلب معتقد به اسلام و با شعارهایی درجهت حفظ نظام است و نباید درآن شرکت کرد وبه تبلیغ برای آن پرداختعده ای میگویند هرچند این فراخوان از طرف معتقدان به همین نظام است و یک روز مذهبی است و شعارها هم خود به خود درچارچوب مذهب و روز قدس خواهد بود ولی با این وجود بدلیل ماهیت این حرکت که درخودش ضدیت با جناح حاکم یعنی خود خامنه ای را دارد و بیشترین شعار بیشک باز مرگ بردیکتاتو ر و احتمالا مرگ برخامنه ای خواهد بود باید این حرکت را تایید کرد و آنرا تبلیغ نمودعده ای میگویند که رادیکال ها و وابستگان به سازمان های سیاسی سرنگونی طلب و رادیکال هم درداخل مردم هستند و آنها از این فرصت برای شعارها ی خودشان استفاده خواهند کرد البته هرچند که آن شعارها فراگیرنیست ولی بتدریج میتواند جانشین شعارهای معمول شودعده ای میگویند اینکه مردم بدنبال کروبی و موسوی هستند بدلیل ضدیت این جناح با خود خامنه ایست و مردم موسوی و کروبی را میخواهند تا زمینه تغییرات اساسی را با آنها شروع کنند و حتی اگر موسوی ویا کروبی به ریاست جمهوری رسیده بودند تازه سرآغاز اعتصابات و تظاهرات بود و جنبش درآن شرایط که زمینه سرکوب کمتر میشد تازه شروع میشدیعنی این حرکت ها تازه آغاز یک ماجرای جدیست وبهمین دلیل باید برای موفقیت آن و جلو بردن آن تلاش کرد که البته نظر خود من به این تحلیل نزدیکتر است .
من دراین مرحله فکر میکنم که جنبش سبز یک آغاز است یک بستر است و یک ظرف .دراین ظرف میشود هرگروهی با هرعقیده ای شرکت کند و در پیشرفت آن تاثیر بگذارد چون این حرکت بسمت هرچه عمیق تر شدن و جدی شدن میرود و مسلما درچشم انداز آن و درروند رشد آن پدیده های تازه تری شکل خواهند گرفت وهر نیرویی میتواند در پروسه ایجا د آن پدیده ها نقش خودش را بازی کند و آنرا بسرانجام بهتر ی برسانداینها بودند مقداری از افکاری که من با خودم داشتم و البته هنوز به سرانجام نرسیده اندتا بعد

توفنجون طلا بودی و افتادی زدستم- زنده یاد ویګن

Monday, September 14, 2009

یک قصه

این قصه با یی میل بدست من رسیده است و نویسنده آن مشخص نیست

يكي بود يكي نبود مردي بود كه زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتي مرد همه مي گفتند به بهشت رفته است .آدم مهرباني مثل او حتما به بهشت مي رفت.

در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي كيفيت فرا گير نرسيده بود.استقبال از او با تشريفات مناسب انجام نشد.دختري كه بايد او را راه مي داد نگاه سريعي به ليست انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به دوزخ فرستاد.

در دوزخ هيچ كس از آدم دعوت نامه يا كارت شناسايي نمي خواهد هر كس به آنجا برسد مي تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند.

چند روز بعد ابليس با خشم به دروازه بهشت رفت و يقه ي پطرس قديس را گرفت:

اين كار شما تروريسم خالص است!

پطرس كه نمي دانست ماجرا از چه قرار است پرسيد چه شده؟ابليس كه از خشم قرمز شده بود گفت:آن مرد را به دوزخ فرستاده ايد و آمده و كار و زندگي ما را به هم زده.

از وقتي كه رسيده نشسته و به حرفهاي ديگران گوش مي دهد...در چشم هايشان نگاه مي كند...به درد و دلشان مي رسد.حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو مي كنند...هم را در آغوش مي كشند و مي بوسند.دوزخ جاي اين كارها نيست!! لطفا اين مرد را پس بگيريد!!

وقتي رامش قصه اش را تمام كرد با مهرباني به من نگريست و گفت:

((با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادي... خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند))



Saturday, September 12, 2009

کجا ایستاده ام


برای نوشتن یک اصل مهم وجود دارد و آن این است که بدون توجه به خواننده ونظرات خواننده وبرداشت دیګران باید نوشت به این خاطر البته اینترنت جای جالبی برای نوشتن نیست چون بلا فاصله با هرنوشته ای مواجه میشوی با نظرات ویی میلهای مخالف وموافق که ګاهی هم ترا از نوشتن بکلی مایوس و زده میکنند ولی اینهم یک واقعیتی است که با هرنوشته ای دردنیای اینترنت باید منتظر عکس العمل های دیګرانی باشی که با آن نظر موافق نیستند و یا آنرا مناسب شرایط روز نمیدانند و چنین و چنان
واما درسایت های مختلف این روزها بحثی هست به اسم کجا ایستاده ایم که با مقاله آقای اسماعیل یغمایی شروع شده است و چند مقاله تاکنون دراین رابطه منتشر شده است که میتوانید آنها را در وبلاګ دریچه زرد اسماعیل بخوانید
آنچه من از آن مقاله اسماعیل فهمیدم سیوال مشخصی بود برای همه آنهایی که تحت نام اپوزیسیون خارج از کشور جمهوری اسلامی تعریف میشوند اعم از سازمان ها و احزاب و ګروه ها و افراد
صحبت سر این است که دررابطه با جنبش درون ایران یا جنبش سبز که از انتخابات شروع شده است و روز به بروز اوج میګیرد و عمیق تر میشود و ابعاد تازه ای به خود میګیرد چه موضعی باید ګرفت و درعمل مشخص چه باید کرد
نویسنده درآن مقاله معتقد است که رهبری این جنبش بدست نیروهای رادیکال و یا سرنګونی طلب و یعنی همان اپوزیسیون کلاسیک خارج از کشور نیست و دلایل مشخصی هم دارد که قابل قبول است زیرا همه فیلم ها و تصاویر و هرچه از تظاهرات و حرکت های جنبش درداخل ایران موجود است نشاندهنده این است که نیروی اصلی این جنبش را کسانی تشکیل میدهند که درانتخابات شرکت کردند و رای دادند . به چه کسانی رای داده بودند؟ به موسوی و کروبی و بعد چون این دو کاندید بدلیل تقلبات ګسترده انتخاب نشدند رای دهندګان برای اعتراض به خیابانها ریختند که مسلما برنامه ریزی شده بود و از طرف همان ستادهای انتخاباتی ارګانایز شده بودند البته دیګرانی هم که رای نداده بودند و معتقد به رای دادن نبودند از همین فضا استفاده کردند و آنها هم به خیابان ها ریختند ویعنی یک طیف رنګارنګ از چپ وراست و اصلاح طلب ورادیکال وکمونیست وغیره البته پشت سر پرچم های سبز و شعارها ی سبز حضورشان را درخیابان ها و مخالفت شان را با احمدی نژاداعلام کردند بعدا با موضع ګیری مشخص خامنه ای درنماز جمعه و حمایت علنی اش از احمدی نژاد این جنبش رادیکال تر شد وخود خامنه ای را هدف قرارداد دربالا هم نیروها وسران جمهوری اسلامی دودسته شدند یک عده طرف خامنه ای را ګرفتند و یک عده طرف موسوی و کروبی را و بتدریج جنبش درسطح وسیع تری ګسترده شد و درضمن که خواسته های جدی تر ورادیکال تری را هم مطرح کرد
جنبش سبزیک جنبش رفورمیستی است ومیخواهد درچارچوب مبارزات قانونی حرکت کند بدین معنا که تا کنون حتی یک مورد استفاد ه از سلاح ویا حتی شعار مسلح شدن درآن نبوده است
جنبش سبز یک جنبش ملی است و اقشار ګوناګون مردم از همه طبقات درآن شرکت داشته اند
هدف و شعار اصلی درا ین جنبش دموکراسی است به این معنا که خواستار آزادی انتخابات - آزادی مطبوعات و اینترنت وآزادی همه زندانیان سیاسی است
بیشتر ین کسانی که دراین جنبش فعلا نقش رهبری دارند وفعال اند موسوی و کروبی و خاتمی درداخل ایران و سازګارا و اکبر ګنجی ونظایر اودرخارج از ایران اند
فراخوان ها برای تظاهرات ها ومراسم از طرف این افراد تا کنون صادر شده است
همه اصلاح طلبان پیر وجوان و همه احزاب اصلاح طلب مثل نهضت آزادی -تحکیم وحدت - حزب مشارکت ومجاهدین انقلاب اسلامی و ګروه های زنان و نظایر آن دراین جنبش هستند
تا کنون هیچ نشانه ای از نقش اپوزیسیون خارج کشورو یعنی سرنګونی طلب به جز نقل اخبار دراین جنبش دیده نشده است یعنی درسطح رسانه هاو اینترنت مطرح نشده است
بنابراین اګر بخواهیم با واقع بینی به این جریان نګاه کنیم جریانی است رفورمیستی و نه سرنګونی طلب به معنای کلاسیک آن -میخواهد به مرور و با تظاهرات ونافرمانی های مدنی ونه روش های رادیکال ونظامی جنبش را به جلو ببرد - میخواهد خامنه ای و جناح تند روی حکومت را خلع قدرت کند و اصلاح طلب ها با تجدید نظر درقانون اساسی روی کار بیایند
بنابراین ادعای اینکه این جنبش یک جنبش براندازی ویا سرنګونی طلب است و جنبش مردم است ونه موسوی و کروبی و چنین ادعاهایی درست نیست ومارا به بیراهه خواهد برد
البته این واقعیت هم هست که مردم بدلیل شرایط بسته اقتصادی و سیاسی - فقر و سرکوب میخواهند که شرایط را تغییر دهند ولی درضمن همین مردم میخواهند که با حداقل ضرر وزیان وتلفات وزندان و اعدام اینکار انجام شود وبه همین دلیل هم هست که بعداز سرکوب شدیدی که رژیم آغاز کرد وزندانها و شکنجه ها و تجاوزها دیګر تظاهرات میلیونی مثل روزهای اول دیده نشد و آن توده های وسیع به خانه هایشان برګشتند
ولی اینهم واقعیت است که این جریان مخالف دراعماق جامعه کارخودش را میکند وهرچند درخفا ولی آرام نمی ماند آنچه که دراین دو-سه ماهه بواقع روشن شد این بود که اکثریت مردم با نظام سرسازګاری ندارند و خواهان تغییر هستند
ولی اینکه باورکنیم که درچند ماه و یکسال و دوسال کار این رژیم پایان می یابد تصور بیهوده ایست
جنبش ادامه می یابد و دستګیری ها و اعدام ها وشکنجه ها آنرا خفه نخواهند کرد و اینکه آینده چه خواهد شد و رژیم با چه مکانیسمی پایان خواهد یافت و آیا مردم دراین مسیر به روش های رادیکال تر روی خواهند آورد وبه ګروه های سرنګونی طلب و سازمان هایی که معتقد به مبارزه قهر آمیزند خواهند پیوست یانه را آینده نشان خواهد داد و بهیج وجه الان قابل پیش بینی نیست بخصوص برای کسانی که درخارج از ایران فقط خبر ها را میخواهند و ازروی خبرها میخواهند تحلیل کنند و آینده را پیش بینی کنند یا رقم بزنند
و اما اینکه ما ( یعنی سرنګونی طلب ها ورادیکال های کلاسیک ) دربرابراین جنبش کجا ایستاده ایم یعنی چه موضعی داریم وباید داشته باشیم؟ منظور از ما کسانی هستند که هنوز نمیدانند چه موضعی باید داشته باشند و درمجموع افراد مستقل سرنګونی طلب مورد نظراست
جنبش اصلاح طلبی یک حرکت رو به جلو است -زیرا هدف نهایی آن دموکراسی است خواست ما درهمه این سالها ی مبارزه چه بوده است ؟ آیا غیراز این بوده است؟ بنابراین ما درکنار این جنبش باید باشیم وباهرایده و عقیده ای که داریم باید ازآن حمایت کنیم
حتی اګررهبران آنرا دوست نداشته باشیم ولی مسلما شعارها را دوست داریم و مسلما افشاګریهای همان رهبران رابرعلیه حکومت دوست داریم و مسلما جنب وجوش واعتراض و مخالفت و به خیابان ریختن مردم را دوست داریم همه اینها چیزهایی هستند که ما سالها منتظرش بوده ایم و سالها برایش تبلیغ وکارکرده ایم بنابراین به این بهانه که این جنبش اصلاح طلبی است و مسلح نیست ورهبرانش جز، همین نظام بوده اند نباید مارا درمقابل آن قراردهد نباید مارا منفعل کند اتحاد با جنبش سبز برای همه مبارزان قدیمی مثل یک قرارداد نانوشته است یک پیمان صلح است با کسانی که درګذشته خودشان راس امور بوده اند و راس سرکوب و لی درشرایط فعلی ما تشخیص میدهیم که کارشان به نفع کشور وبه نفع مردم است و بنابراین با آنها متحد میشویم تا برای مینیم های مورد قبول درکنارشان قرار ګیریم تا جایی که برای این مینیمم ها یعنی دموکراسی و آزادی و انتخابات آزاد هستند ما با آنها هستیم و کارشان را تایید میکنیم و برعلیه شان موضع نمی ګیریم
مسلما این یک اتحاد مرحله ای است وقتی دموکراسی بوقوع پیوست هرکس و هرحزب و ګروهی میرود بسراغ خواسته های خودش وتبلیغ این خواسته ها وواګذاری چګونګی حکومت به خود مردم که دریک انتخابات بواقع آزاد تصمیم بګیرند که چه حزب و ګروهی را میخواهند درقدرت قرار دهند
بنابراین اګر موضع شخص مرا بخواهید بدانید چنانچه بعضی د وستا ن آنرا به من متذکر شده بودند وخواسته بودند که من هم مطلبی بنویسم من درکنار جنبش سبز هستم با شعار دموکراسی و حکومت قانون - کارمن تقویت این جنبش در برابر حکومت سرکوبګر است - حمایت از زندانیان سیاسی این جنبش است وحمایت ازتظاهرات آن درهرجا - نقل اخبار وشعارهای آن وبرنامه های آن وهرآنچه که میشود از راه دور وخارج از ایران برای این جنبش انجام داد را وظیفه خودم میدانم و فکر میکنم که وظیفه همه فعالین سیاسی خارج از ایران هم همین باشد حالا هرعقیده و اندیشه ای داشته باشند مهم نیست مهم این است که مردم ایران در شرایط فعلی هیچ ظرف دیګری به جز این جنبش (باهمه نکات مثبت و منفی اش) ندارند و اجبارا باید در این ظرف حرکت کنندوبا همین رهبری وشعارها و شرایطی که هست بنابراین برای بودن درکنار مردم باید درکنار این جنبش باشیم وچارچوب یک اتحاد را با آن را برای خود تهیه کنیم



Tuesday, September 08, 2009

باز ګشته ام
خیس و خسته
از بارانی تند
تا انتهای ابرها رفته بودم
تا انتهای افق
سفرکرد ه بودم درآسمان ها
و زمین را نګریسته بودم ازدورها

تنها ګورها را دیدم
که هر ثانیه می روییدند
با شمع های نیمه سوخته
ګلهای پژمرده
و قاب های مزین
به تصویر مردګانی که می خندیدند

ردیف بی انتهای تابوت ها