Thursday, December 17, 2009

WHEM MOON RISES زری اصفهانی


وقتی که ماه
از تپه های برفی طلوع میکند
قلب من از ستاره های تازه
وشاخه های نازک قندیل ها
پرمیشود
قلب من از چراغ های رنگی
و بوی عطر تن کاج ها
پرمیشود
و قلب من د ر خلوتی که هیچکس سراغ ندارد
گیتار کوچک خود را برمیدارد
و درزیر سایه آرام ماه
می نشیند
و آنگاه
دسته دسته کبوترها
از لابلای ابرها
پرمیکشند
و روی شانه های درختان کاج
می نشینند
و قلب من گیتار میزند
گیتار میزند
گیتار میزند
وقتی که ماه
از تپه های برفی طلوع میکند
وقلب من
از بوی عطر تن کاج ها
پرمیشود
وقتی ....

Thursday, November 26, 2009

A NOVEMBER DAY - زری اصفهانی


با فنجانی چای به ایوان میروم
بدیدار آخرین پرتوهای آفتاب

اینجا دیگر چیزی نیست
تا اندیشه های مرا تاریک کند
تنها نوامبر پیر است
نشسته درآفتاب کمرنگ
خیره بر انبوه برگهای خشک
ودرختان برهنه


گویی که گذرگاه رفتن اش را می نگرد
تا بیابان های برفی درچشم انداز دور

آسمان درخشان است
و برشاخه های درختی که نامش را نمیدانم
چند برگی هنوز زنده است
ویک پرنده که گویی زمان را ازیاد برده است
وبا اوازش آسمان را دلگرم میکند
****
میخواهم شعر ی بنویسم
از آفتاب
و درختان کاج که مایوس نمیشوند
و مرگ را باور نمی کنند

دسته ای سار بالای سرم می چرخند
و بازهای مغرور بدنبالشان
میدانم که باز لانه ای ویران شده است

درآن کوچه ناشناس
از من تنها درخت می پلی برجای ماند
و چند بوته گل یاس
***
فنجان چای تهی گشته است
تاریکی آغاز شده
و آفتاب به سفر رفته است

برمیخیزم
با یک خط شعر برروی دفترم
"جهان تنها گذرگاهی است ازمیان درختان برهنه
و برگهای خشک
تا بیابان های برفی درچشم انداز دور"

Thursday, November 19, 2009

شاید که سنگ باشم -زری اصفهانی


شاید زسنگهای بیابان هایم
و ریگزارهای ساحل یک رود خشک
ویا شاید
ازصخره های بلندم
آنجا که رودخانه ها آغاز میشوند
و لابلای سنگ ها آهسته و صبور گذر میکنند
شاید که از غبار صحراباشم
که یکروز همراه باد
از دوردست زمان ها رسیده ام !
شاید که گردباد ی
یکشب مرا میان برگ درختی
با خود زکهکشان گمشده ای
آورده است

شاید ولی ستاره تنهایی هستم
افتاده از مدار
و می چرخم
برگرد شهرها و کوچه ها و خیابان ها
درغربت غریب غروبی غمگین

و شاید هم
یک شاعرم
که سرنوشت مرا آسمان
با ابروباد و ماه و شب و جویبار
یک جا نوشته است
و من گاهی
درلابلای برگهای درختان
پنهانم
و گاهی
با باد و ماه و رود سفر میکنم

و یکشب هم
مهتاب از دریچه چشمانم
درمن حلول کرد
وقتی که ماه شدم
و درمیان حریری آبی
بالای شاخه های درختان کاج
غمگین به خواب رفتم
و ازآن پس
همراه یک پرنده بی نام
بر بام خانه ام
در کوچه های خاکی آن شهر دوردست
درخوابهایم
پرواز میکنم
و آواز میخوانم

آری
شاید که سنگ باشم
سنگی که از فراز کوه بلندی
لغزیده است
دردره ای که برف برآن می بارد
و برف برآن می بارد
و برف برآن می بارد
........

Tuesday, October 06, 2009

شب رسیده است





حالا شب رسیده است
با سایه های تیره اش برشاخه های کاج
با پرندگانی که بسوی لانه هاشان پرمیکشند
با ابرهایی برنگ بنفش
و پیرزنی که سگ کوچکش را کشان کشان به خانه می برد
و با تنهایی من که گسترده تر ازشب دامنش را می گشاید
نه پرنده ام که به لانه ام بازگردم
نه درختی هستم ایستاده درابهام غروب
نه سگی دارم و نه صاحبی
تنها یم وبیگانه
مثل باد مهاجری که کوچه کوچه و اندوهگین میگذرد
مثل قمری تنهایی که روی آخرین شاخه کاج هنوز میخواند
مثل آبی که زمزمه کنان میرود
بی آنکه بداند به کجا
تنها میدانم
که شب رسیده است
و تنهایی من
گسترده تراز شب است
ومن شاعر ی آواره ام که درمیان با د ودرختان می چرخد

Saturday, October 03, 2009

خوشه های ګندم



هنوز درمزارع آفتابی گام میزنم

با خوشه های گندمی

که از نگاه تو دزدیده ام

وبا شاخه های ګل ارغوان

که نا بهنگام

درگلدان های پاییزی

ګل داده اند

و خورشید های غروب را درخود پنهان کرده اند

دیدارت فوجی از چلچله ها ست

که صدای پروازشان

ایوان های صبحگاهی را

به وجد آورده است

و شادی های خفته را

هراسان بیدار کرده است

به تازګی دانه های برف فرو می بارم

برقله های شب

و روان میشوم

درسراشیب دره های صبح
با جویباری از ستاره ها
وزمزمه نیلګون پرندګان نور

Wednesday, September 30, 2009

آواز پسری باهفت قلب - شعرا ز گارسیا لورکا - ترجمه زری اصفهانی


هفت قلب

قلب هایی هستند که من دارم

اما قلب من درمیان آنها نیست


در کوهسار بلند مادر

جایی که من گاهی بدرون باد میدوم

هفت دختر با دستهای دراز

مرا درمیان آینه هاشان دراطراف گرداندند


من راهم را درمیان این جهان آواز خوانده ام

با دهانم و هفت گلبرگ اش

قایق های ارغوانی رنگ من

بدریا افکنده شدند بدون هیچ بادبان و پارویی


من درچشم اندازهایی زندگی کرده ام

که دیگران صاحبانش بودند

ورازهایی را که درگلویم حمل میکردم

وبرمن مجهول بودند

گشوده شدند


در کوهساران بلند ، مادر

جایی که قلب من برروی پژواک هایش افراشته میشود

در کتاب خاطرات یک ستاره

من گاهی به درون بادها میدوم

هفت قلب

قلب هایی هستند که من دارم

اما قلب من میان آنها نیست

Thursday, September 24, 2009

ګاهی که میخواهم شا عر باشم

کوهسار باش

آنجا که عقابان لانه دارند

وچوپانان هی هی کنان میگذرند

خیس باران ها وآوازهای شفاف

سپیده دم باش

و یا نیلوفران صبحدم

تابناک و لبریز از بوسه های ابر

و یا خوشه ای انګور

که آفتاب را درخود تخمیر کرده است

ویا جویباری صاف

که آسمان واژګونه را بردوش می برد

مسافر راه های دور باش

با دست چینی از ستاره ها

و آوازی از پرنده های بی خانمان

باغ داودی های بنفش باش

و یا برګی پاییزی

دردامن باد

تا من به جستجویت بیایم

ګاهی که میخواهم شاعر باشم

Tuesday, September 22, 2009

قصه ابر وګل سرخ



من ګریستم ُ
ګریستم
ګریستم
تا تو روی ساقه بشکفی
من فرو چکیدم از فرازها
قطره قطره خسته درمیان خاکها
تا تو روی شاخه ها فرا شوی
باستاره ها و آسمان دور آشنا شوی
اینک ای تمام اشک های من
درمیان برګهای سبز تو
رسم روزګار غیر از این نبود
من به خاکها فروشوم

تا تو سوی اوجها فرا روی
ای شکفته سرخ ګل
ګرچه قطره قطره من فرو چکیده ام به خاک
تو شکفته ای میان ساقه های سبز
شاد و تابناک
ګرچه من ګریستم ګریستم ګریستم
هرچه را که داشتم
لیک تو ګل امید روزهای نو

خنده زن ! بروی ساقه های سبز خود میان باغ

Tuesday, September 15, 2009

تناقضات

خب دوستان ! من برگشتم سرجایم بعد از مدتی فتور و فتر ت بدلایل مختلف که یکی هم خرابی کامپیوترم و نداشتن یک پروگرم خوب فارسی بود. که خوشبختانه توانستم این یکی معضل را برطرف کنم و صفحه اصلی وبلاگ همچنان مثل سابق متنوع خواهد بود با لینک های انتخابی شامل مقاله ها و بحث ها و اخبار و نوشته های خودم که دراین صفحه یعنی آنسوی شب خواهم نوشت من دراین مدت کم نویسی داشتم بیشتر فکر میکردم . مرحله عجیب و غریب و حساسی است در صحنه سیاسی ایران و هرآنکس که قبایش درهرحدی به سیاست آلوده شده باشد نمیتواند از این صحنه غریب و پر تناقض و درضمن پر حماسه و شور وشوق جدا بماند تاسف بزرگ برای من به عنوان یک تبعید ی بیشتر این است که دورم از صحنه اصلی مبارزه که مسلما داخل ایران است .این دور ی باعث میشود که نشود بدرستی مسایل را دید و قضاوت کرد و جبهه خود را تعیین کرد درایران مردم درصحنه جنگ هستند به معنای واقعی کلمه روزبه روزباید تاکیتک های تازه را بکار بگیرند باید یک جنگ و گریز دایمی را درهمه صحنه ها به پیش ببرند باید همه یا روی پشتبام ها باشند و یا درخیابان ها و یا درزندان ها و پشت در زندان ها و یا درشکنجه گاه ها .اینهمه تلاش و تقلا برای ما که درسکوت کوچه های بیخبر کشورهای غربی به زندگی خود مشغولیم مثل تصاویر فیلم های سینمایی میماند مسلم است که ما از دیدن فیلم های سینمایی هم متاثر میشویم می گرییم و می خندیم و خوشنود و غمگین میشویم ولی همچنان مسلم است که ما خود درصحنه نیستیم نه در حال فرار یم ونه درزندانیم و نه درعزاداری و این است که ما درذهنیت خود زندگی میکنیم درذهنیت خود تحلیل و تفسیر می کنیم و درذهنیت خود انتقاد می کنیم و محکوم می کنیم و شعار میدهیم و این نوع جنبش را رد می کنیم و آن نوعش را تائید میکنیم و به این یکی ایراد میگیریم و حتی گاهی آنکس را هم که درخیابان کشته شده است و به عنوان شهید از او نام می بریم سعی میکنیم که به نوعی از اعتقاد خودش جدایش کنیم و به اعتقاد خودمان اورا بچسبانیم . و البته هم همیشه خودمان را طرفدار مردم ایران می دانیم .مردمی که درخیال ما زندگی میکنند ونه در واقعیت . مردمی که ما میخواهیم آنطور که ما دوستداریم باشند و نه اینگونه که هستند ما با آن مردمی هستیم که ایده آل مایند و طرفدار مایند و نه مردم کوچه وبازاراینها تناقضات ما تبعیدیانی است که سالهای سال از ایران دور بوده ایم .ما درگذشته زندگی میکنیم و فکر میکنیم و همانی هستیم که سالیان سال پیش بوده ایم و میخواهیم که دیگران هم مانند ما باشند و وقتی نیستند بهم می ریزیم و نگران میشویم و آنچه را هم که حتی سالها میخواستیم و آرزو میکردیم والان جلوی چشممان می بینیم که هست و درحال رشد است را رد میکنیم و باز منتظر آن ایده آلی هستیم که میخواستیم و وجود ندارد یعنی هنوز هم نقدر ا گذاشته و به نسیه ای درچشم انداز نا پیدا دل بسته ایمنقد امروز صحنه سیاسی ایران جنبشی است که همه اقشار مردم را دربردارد ولی اصلاح گرا است و رهبرانشان کسانی نیستند که ماقبول داریم ویا داشتیم ، نسیه ما جنبشی انقلابی و زیر ورو کننده است با ارتشی مسلح و برانداز که تنها یک ایده خام است و خارج از صحنهبدنبال آن نسیه ما داریم این نقد را از دست میدهیماینها فکر هایی بود که من داشتم با خودم میکردمجنبشی جدی درایران وجود دار د و روز به روز اقشار بیشتری به آن می پیوندند . جنبشی میلیونی است وملی است یک ظرف بزرگ که همه درآن جا میگیرند .کرد و لر و ترک و فارس و بلوچ شمالی و جنوبی و شرقی و غربی مومن و کافر و مسیحی و یهودی و بهایی و سنی و شیعه روشنفکر و کارگر و دانشگاهی و بازاری .این چیزیست که وجود داردو همه متفق القول اند که واقعی است و ساختگی نیست و از خارج نیامده و دست این قدرت و آن قدرت خارجی درآن نیست .عده ای به رهبران آن انتقاد دارند که خودشان روزی درسر سرکوب بوده اند ولی این رهبران الان درزندان اند و یا درمعرض دستگیری اندما میخواهیم چه بکنیم؟چون با آن رهبران اختلاف داریم و قبولشان نداریم کنار بکشیم؟ خودمان را جدا کنیم ؟ رنگ سبز را تحریم کنیم؟ و فقط نظاره گر صحنه ها باشیم ؟اینها همه فکر هایی بود که من با خودم میکردم . البته هیچ انسانی بتنهایی نمیتواند برای خودش این نمونه معضلات اندیشگی را حل کند ولی حداقل بازکردن صورت مساله و معضل موجود میتواند قدم اول باشدآیا این تناقضات واقعی هستند ؟ یا اینها زاده ذهن من هستند؟ آیا ما ایرانیان خارج از کشور خودمان را از مردم جدا نکرده ایم؟ آیا با همه آنچه درتوانمان هست درکنا رآنها هستیم ؟ آیا اساسا بدلیل اینکه صحنه دردست کسان دیگریست که ما دوستشان نداریم باید دل از سیاست برکند و کنارکشید و رفت سراغ کاردیگری؟ مثلا اگر کارنویسندگی و شاعری و وبلاگ نویسی میکنیم آنرا تعطیل کنیم و دیگر ننویسیم و نگوییم و نسراییم و یا زمینه نوشتن و شعر مان را تغییر دهیم و آنرا غیرسیاسی کنیم ؟ خب اینها همه افکاری بود که من داشنم و هنوز هم البته دارم وهنوز هم فکر میکنم که هستند دیگرانی که به نوعی خودشان را فعال سیاسی میدانند درگیر این اندیشه ها هستندجای ما کجاست ؟کروبی برای شرکت درروز قدس یعنی آخرین جمعه ماه رمضان فرا خوان داده است . حالا هزاران پوستر و اعلامیه درایران دارد پخش میشود باز شور و شوق و حرکت و شعار نویسی و جنب و جوش شروع شده است . مسلم است که دوباره یک راهپیمایی وسیع خواهد بود و مسلم است که درگیری خواهد بود و عده ای کشته میشوندمسلم است که رهبری این جریان دردست اصلاح طلب هاست و فراخوان از طرف آنهاست و شرکت کنندگان هم به اعتبار آنها شرکت خواهند کردعده ای میگویند این حرکت درست نیست چون باز با رهبری یک عده آخوند و اصلاح طلب معتقد به اسلام و با شعارهایی درجهت حفظ نظام است و نباید درآن شرکت کرد وبه تبلیغ برای آن پرداختعده ای میگویند هرچند این فراخوان از طرف معتقدان به همین نظام است و یک روز مذهبی است و شعارها هم خود به خود درچارچوب مذهب و روز قدس خواهد بود ولی با این وجود بدلیل ماهیت این حرکت که درخودش ضدیت با جناح حاکم یعنی خود خامنه ای را دارد و بیشترین شعار بیشک باز مرگ بردیکتاتو ر و احتمالا مرگ برخامنه ای خواهد بود باید این حرکت را تایید کرد و آنرا تبلیغ نمودعده ای میگویند که رادیکال ها و وابستگان به سازمان های سیاسی سرنگونی طلب و رادیکال هم درداخل مردم هستند و آنها از این فرصت برای شعارها ی خودشان استفاده خواهند کرد البته هرچند که آن شعارها فراگیرنیست ولی بتدریج میتواند جانشین شعارهای معمول شودعده ای میگویند اینکه مردم بدنبال کروبی و موسوی هستند بدلیل ضدیت این جناح با خود خامنه ایست و مردم موسوی و کروبی را میخواهند تا زمینه تغییرات اساسی را با آنها شروع کنند و حتی اگر موسوی ویا کروبی به ریاست جمهوری رسیده بودند تازه سرآغاز اعتصابات و تظاهرات بود و جنبش درآن شرایط که زمینه سرکوب کمتر میشد تازه شروع میشدیعنی این حرکت ها تازه آغاز یک ماجرای جدیست وبهمین دلیل باید برای موفقیت آن و جلو بردن آن تلاش کرد که البته نظر خود من به این تحلیل نزدیکتر است .
من دراین مرحله فکر میکنم که جنبش سبز یک آغاز است یک بستر است و یک ظرف .دراین ظرف میشود هرگروهی با هرعقیده ای شرکت کند و در پیشرفت آن تاثیر بگذارد چون این حرکت بسمت هرچه عمیق تر شدن و جدی شدن میرود و مسلما درچشم انداز آن و درروند رشد آن پدیده های تازه تری شکل خواهند گرفت وهر نیرویی میتواند در پروسه ایجا د آن پدیده ها نقش خودش را بازی کند و آنرا بسرانجام بهتر ی برسانداینها بودند مقداری از افکاری که من با خودم داشتم و البته هنوز به سرانجام نرسیده اندتا بعد

توفنجون طلا بودی و افتادی زدستم- زنده یاد ویګن

Monday, September 14, 2009

یک قصه

این قصه با یی میل بدست من رسیده است و نویسنده آن مشخص نیست

يكي بود يكي نبود مردي بود كه زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتي مرد همه مي گفتند به بهشت رفته است .آدم مهرباني مثل او حتما به بهشت مي رفت.

در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي كيفيت فرا گير نرسيده بود.استقبال از او با تشريفات مناسب انجام نشد.دختري كه بايد او را راه مي داد نگاه سريعي به ليست انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به دوزخ فرستاد.

در دوزخ هيچ كس از آدم دعوت نامه يا كارت شناسايي نمي خواهد هر كس به آنجا برسد مي تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند.

چند روز بعد ابليس با خشم به دروازه بهشت رفت و يقه ي پطرس قديس را گرفت:

اين كار شما تروريسم خالص است!

پطرس كه نمي دانست ماجرا از چه قرار است پرسيد چه شده؟ابليس كه از خشم قرمز شده بود گفت:آن مرد را به دوزخ فرستاده ايد و آمده و كار و زندگي ما را به هم زده.

از وقتي كه رسيده نشسته و به حرفهاي ديگران گوش مي دهد...در چشم هايشان نگاه مي كند...به درد و دلشان مي رسد.حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو مي كنند...هم را در آغوش مي كشند و مي بوسند.دوزخ جاي اين كارها نيست!! لطفا اين مرد را پس بگيريد!!

وقتي رامش قصه اش را تمام كرد با مهرباني به من نگريست و گفت:

((با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادي... خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند))



Saturday, September 12, 2009

کجا ایستاده ام


برای نوشتن یک اصل مهم وجود دارد و آن این است که بدون توجه به خواننده ونظرات خواننده وبرداشت دیګران باید نوشت به این خاطر البته اینترنت جای جالبی برای نوشتن نیست چون بلا فاصله با هرنوشته ای مواجه میشوی با نظرات ویی میلهای مخالف وموافق که ګاهی هم ترا از نوشتن بکلی مایوس و زده میکنند ولی اینهم یک واقعیتی است که با هرنوشته ای دردنیای اینترنت باید منتظر عکس العمل های دیګرانی باشی که با آن نظر موافق نیستند و یا آنرا مناسب شرایط روز نمیدانند و چنین و چنان
واما درسایت های مختلف این روزها بحثی هست به اسم کجا ایستاده ایم که با مقاله آقای اسماعیل یغمایی شروع شده است و چند مقاله تاکنون دراین رابطه منتشر شده است که میتوانید آنها را در وبلاګ دریچه زرد اسماعیل بخوانید
آنچه من از آن مقاله اسماعیل فهمیدم سیوال مشخصی بود برای همه آنهایی که تحت نام اپوزیسیون خارج از کشور جمهوری اسلامی تعریف میشوند اعم از سازمان ها و احزاب و ګروه ها و افراد
صحبت سر این است که دررابطه با جنبش درون ایران یا جنبش سبز که از انتخابات شروع شده است و روز به بروز اوج میګیرد و عمیق تر میشود و ابعاد تازه ای به خود میګیرد چه موضعی باید ګرفت و درعمل مشخص چه باید کرد
نویسنده درآن مقاله معتقد است که رهبری این جنبش بدست نیروهای رادیکال و یا سرنګونی طلب و یعنی همان اپوزیسیون کلاسیک خارج از کشور نیست و دلایل مشخصی هم دارد که قابل قبول است زیرا همه فیلم ها و تصاویر و هرچه از تظاهرات و حرکت های جنبش درداخل ایران موجود است نشاندهنده این است که نیروی اصلی این جنبش را کسانی تشکیل میدهند که درانتخابات شرکت کردند و رای دادند . به چه کسانی رای داده بودند؟ به موسوی و کروبی و بعد چون این دو کاندید بدلیل تقلبات ګسترده انتخاب نشدند رای دهندګان برای اعتراض به خیابانها ریختند که مسلما برنامه ریزی شده بود و از طرف همان ستادهای انتخاباتی ارګانایز شده بودند البته دیګرانی هم که رای نداده بودند و معتقد به رای دادن نبودند از همین فضا استفاده کردند و آنها هم به خیابان ها ریختند ویعنی یک طیف رنګارنګ از چپ وراست و اصلاح طلب ورادیکال وکمونیست وغیره البته پشت سر پرچم های سبز و شعارها ی سبز حضورشان را درخیابان ها و مخالفت شان را با احمدی نژاداعلام کردند بعدا با موضع ګیری مشخص خامنه ای درنماز جمعه و حمایت علنی اش از احمدی نژاد این جنبش رادیکال تر شد وخود خامنه ای را هدف قرارداد دربالا هم نیروها وسران جمهوری اسلامی دودسته شدند یک عده طرف خامنه ای را ګرفتند و یک عده طرف موسوی و کروبی را و بتدریج جنبش درسطح وسیع تری ګسترده شد و درضمن که خواسته های جدی تر ورادیکال تری را هم مطرح کرد
جنبش سبزیک جنبش رفورمیستی است ومیخواهد درچارچوب مبارزات قانونی حرکت کند بدین معنا که تا کنون حتی یک مورد استفاد ه از سلاح ویا حتی شعار مسلح شدن درآن نبوده است
جنبش سبز یک جنبش ملی است و اقشار ګوناګون مردم از همه طبقات درآن شرکت داشته اند
هدف و شعار اصلی درا ین جنبش دموکراسی است به این معنا که خواستار آزادی انتخابات - آزادی مطبوعات و اینترنت وآزادی همه زندانیان سیاسی است
بیشتر ین کسانی که دراین جنبش فعلا نقش رهبری دارند وفعال اند موسوی و کروبی و خاتمی درداخل ایران و سازګارا و اکبر ګنجی ونظایر اودرخارج از ایران اند
فراخوان ها برای تظاهرات ها ومراسم از طرف این افراد تا کنون صادر شده است
همه اصلاح طلبان پیر وجوان و همه احزاب اصلاح طلب مثل نهضت آزادی -تحکیم وحدت - حزب مشارکت ومجاهدین انقلاب اسلامی و ګروه های زنان و نظایر آن دراین جنبش هستند
تا کنون هیچ نشانه ای از نقش اپوزیسیون خارج کشورو یعنی سرنګونی طلب به جز نقل اخبار دراین جنبش دیده نشده است یعنی درسطح رسانه هاو اینترنت مطرح نشده است
بنابراین اګر بخواهیم با واقع بینی به این جریان نګاه کنیم جریانی است رفورمیستی و نه سرنګونی طلب به معنای کلاسیک آن -میخواهد به مرور و با تظاهرات ونافرمانی های مدنی ونه روش های رادیکال ونظامی جنبش را به جلو ببرد - میخواهد خامنه ای و جناح تند روی حکومت را خلع قدرت کند و اصلاح طلب ها با تجدید نظر درقانون اساسی روی کار بیایند
بنابراین ادعای اینکه این جنبش یک جنبش براندازی ویا سرنګونی طلب است و جنبش مردم است ونه موسوی و کروبی و چنین ادعاهایی درست نیست ومارا به بیراهه خواهد برد
البته این واقعیت هم هست که مردم بدلیل شرایط بسته اقتصادی و سیاسی - فقر و سرکوب میخواهند که شرایط را تغییر دهند ولی درضمن همین مردم میخواهند که با حداقل ضرر وزیان وتلفات وزندان و اعدام اینکار انجام شود وبه همین دلیل هم هست که بعداز سرکوب شدیدی که رژیم آغاز کرد وزندانها و شکنجه ها و تجاوزها دیګر تظاهرات میلیونی مثل روزهای اول دیده نشد و آن توده های وسیع به خانه هایشان برګشتند
ولی اینهم واقعیت است که این جریان مخالف دراعماق جامعه کارخودش را میکند وهرچند درخفا ولی آرام نمی ماند آنچه که دراین دو-سه ماهه بواقع روشن شد این بود که اکثریت مردم با نظام سرسازګاری ندارند و خواهان تغییر هستند
ولی اینکه باورکنیم که درچند ماه و یکسال و دوسال کار این رژیم پایان می یابد تصور بیهوده ایست
جنبش ادامه می یابد و دستګیری ها و اعدام ها وشکنجه ها آنرا خفه نخواهند کرد و اینکه آینده چه خواهد شد و رژیم با چه مکانیسمی پایان خواهد یافت و آیا مردم دراین مسیر به روش های رادیکال تر روی خواهند آورد وبه ګروه های سرنګونی طلب و سازمان هایی که معتقد به مبارزه قهر آمیزند خواهند پیوست یانه را آینده نشان خواهد داد و بهیج وجه الان قابل پیش بینی نیست بخصوص برای کسانی که درخارج از ایران فقط خبر ها را میخواهند و ازروی خبرها میخواهند تحلیل کنند و آینده را پیش بینی کنند یا رقم بزنند
و اما اینکه ما ( یعنی سرنګونی طلب ها ورادیکال های کلاسیک ) دربرابراین جنبش کجا ایستاده ایم یعنی چه موضعی داریم وباید داشته باشیم؟ منظور از ما کسانی هستند که هنوز نمیدانند چه موضعی باید داشته باشند و درمجموع افراد مستقل سرنګونی طلب مورد نظراست
جنبش اصلاح طلبی یک حرکت رو به جلو است -زیرا هدف نهایی آن دموکراسی است خواست ما درهمه این سالها ی مبارزه چه بوده است ؟ آیا غیراز این بوده است؟ بنابراین ما درکنار این جنبش باید باشیم وباهرایده و عقیده ای که داریم باید ازآن حمایت کنیم
حتی اګررهبران آنرا دوست نداشته باشیم ولی مسلما شعارها را دوست داریم و مسلما افشاګریهای همان رهبران رابرعلیه حکومت دوست داریم و مسلما جنب وجوش واعتراض و مخالفت و به خیابان ریختن مردم را دوست داریم همه اینها چیزهایی هستند که ما سالها منتظرش بوده ایم و سالها برایش تبلیغ وکارکرده ایم بنابراین به این بهانه که این جنبش اصلاح طلبی است و مسلح نیست ورهبرانش جز، همین نظام بوده اند نباید مارا درمقابل آن قراردهد نباید مارا منفعل کند اتحاد با جنبش سبز برای همه مبارزان قدیمی مثل یک قرارداد نانوشته است یک پیمان صلح است با کسانی که درګذشته خودشان راس امور بوده اند و راس سرکوب و لی درشرایط فعلی ما تشخیص میدهیم که کارشان به نفع کشور وبه نفع مردم است و بنابراین با آنها متحد میشویم تا برای مینیم های مورد قبول درکنارشان قرار ګیریم تا جایی که برای این مینیمم ها یعنی دموکراسی و آزادی و انتخابات آزاد هستند ما با آنها هستیم و کارشان را تایید میکنیم و برعلیه شان موضع نمی ګیریم
مسلما این یک اتحاد مرحله ای است وقتی دموکراسی بوقوع پیوست هرکس و هرحزب و ګروهی میرود بسراغ خواسته های خودش وتبلیغ این خواسته ها وواګذاری چګونګی حکومت به خود مردم که دریک انتخابات بواقع آزاد تصمیم بګیرند که چه حزب و ګروهی را میخواهند درقدرت قرار دهند
بنابراین اګر موضع شخص مرا بخواهید بدانید چنانچه بعضی د وستا ن آنرا به من متذکر شده بودند وخواسته بودند که من هم مطلبی بنویسم من درکنار جنبش سبز هستم با شعار دموکراسی و حکومت قانون - کارمن تقویت این جنبش در برابر حکومت سرکوبګر است - حمایت از زندانیان سیاسی این جنبش است وحمایت ازتظاهرات آن درهرجا - نقل اخبار وشعارهای آن وبرنامه های آن وهرآنچه که میشود از راه دور وخارج از ایران برای این جنبش انجام داد را وظیفه خودم میدانم و فکر میکنم که وظیفه همه فعالین سیاسی خارج از ایران هم همین باشد حالا هرعقیده و اندیشه ای داشته باشند مهم نیست مهم این است که مردم ایران در شرایط فعلی هیچ ظرف دیګری به جز این جنبش (باهمه نکات مثبت و منفی اش) ندارند و اجبارا باید در این ظرف حرکت کنندوبا همین رهبری وشعارها و شرایطی که هست بنابراین برای بودن درکنار مردم باید درکنار این جنبش باشیم وچارچوب یک اتحاد را با آن را برای خود تهیه کنیم



Tuesday, September 08, 2009

باز ګشته ام
خیس و خسته
از بارانی تند
تا انتهای ابرها رفته بودم
تا انتهای افق
سفرکرد ه بودم درآسمان ها
و زمین را نګریسته بودم ازدورها

تنها ګورها را دیدم
که هر ثانیه می روییدند
با شمع های نیمه سوخته
ګلهای پژمرده
و قاب های مزین
به تصویر مردګانی که می خندیدند

ردیف بی انتهای تابوت ها






Friday, August 28, 2009

ایکاش پرچمی داشتم

ای کاش منهم پرچمی داشتم
تا آنرا برفراز سرم
برمیافراشتم

و هلهله میکردم درسایه های رنګین

و آواز میخواندم درنورها و شمع ها
و پرده های پرآذین


آه که چه دورم چه دور
از همه زورق های شناور درآب
بسوی ساحل های رستګاری و آفتاب
و هیاهوی مناره ها
و موذنان سحرګاه ها
و امنیت تکیه ګاه ها
و دروازه های بهشت
و پیامبران معصوم ابدی
چوبانان چراګاه های سرنوشت
و آسمان های بی زوال

زمین می لرزد درزیر ګام هایم
و پله ها متلاشی میشوند
یک به یک
پله هایی که ازآنها فراز آمدم
تا جهان را بنګرم از بلندای برج ها
و دریچه های روشن

ایکاش آوازی داشتم
همآهنګ صدای طبل ها
و زنګ ناقوس ها
تا هلهله میکردم در میان بادها
و فریاد میزدم درمیان فریادها
ایکاش

Thursday, August 27, 2009

چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید

مدتی میشود که اینجا چیزی ننوشته ام . نه دستم و نه قلمم ونه قلبم هیچکدام مشتاق نوشتن نبوده اند. گاهی باید تنها سکوت کنی . وقتی آنچه درپیرامونت میگذرد دیگر قابل درک و هضم و فهم برای تو نیست . وآنقدر تناقضات و ناملایمات فراگیر شده اند که به جز سرگیجه نمیتوانی معنای دیگری برای آنچه در درون تو میگذرد بیابی . شاید این روزها فقط باید رویداد ها را نگریست و منتظر شد . اشتیاقی نه برای تائید و نه تکذیب و نه هورا کشیدن و تشویق و نه رد کردن و نقد نمانده است . آنچه میگذرد خارج از دسترس توست آنقدر دور و بیگانه با تو ست که نمیتوانی تاثیری چه منفی و چه مثبت درآن بگذاری . گاهی فقط به نوشته های دیگران خیر ه میشوی و هیچ معنای خاصی درآنها نمی یابی . آنچه میگذرد بسیار غم انگیز است و گاهی هم بصورتی دردناک مثل داستانی میماند که دارد به فصول پایانی خود نزدیک میشود . و قهرمانان داستان هرکدام به انتهای سرنوشتشان میرسند . داستان زندگی آدمهایی که به نوعی به هم پیوند داشتند و درمسیر ی طولانی هرکدام به راهی رفتند درانتهای داستان باز به نوعی راه رفته تکرار میشود و قهرمانان داستان پیر وخسته به هم میرسند درنقطه ای بیرون از محدوده داستان و بی هیچ ارتباطی با آنچه که درابتدای داستان میخواستند و به دنبال آن بودند. .
امروز اما عکس بالارا دیدم . و شعری که برروی ان نوشته شده است. چیزی دردرونم به هم ریخت . وحسی قدرتمند دوباره درمن روئید . برای نوشتن شعری ویا یادداشتی .
همه قصه ها پایان می یابند . همه آدمها میروند . تنها یک عکس میماند و نوشته ای برروی آن عکس . مثل سنگ گوری که جمله ای و یا شعری آنرا تزئین کند و خاطره ای از مرده را برای دیدار کننده زنده سازد. .
آیا سعید حجاریان خودش میتواند این عکس و این شعر را نگاه کند؟ آیا هیچگاه خواهد دانست که او و دیگرانی چون او چه ساختند درآن سالها و درعوض چه میتوانستند بسازند و نساختند و میتوانستند بکنند و نکردند ؟
سی سال گذشته است قصه طولانی این سالهای دردبار اندک اندک به پایان خود میرسد . پرده ها یک به یک گشوده میشوند رازها عریان میشوند گورها ی گمشده پیدا میشوند و مردگان وزندگان به سخن درمیآیند . همه چیز آشکار خواهد شد . قاضیان دادگاه های سالیان پیش خود متهمان دادگاه های تازه خواهند شد و آنان که برکرسی ها ی قدرت یله داده بودند وگورهای بیشمار قربانیان خود را از یاد برده بردند برصندلی ها ی اتهام و برتخت های شکنجه کشیده میشوند . به راستی به چه می اندیشند درآن لحظه های تاریک
آیا هرگز احساس پشیمانی خواهند کرد؟ آیا گذشته خود را به نقد خواهند کشید ؟ .
.
چقدر این عکس و این شعر میتواند آموزنده باشد . شاید تمام جهنم و بهشت انسان درهمین یک عکس و یک خط شعر خلاصه شده باشد . تاریخ درباره ما چه قضاوتی خواهد کرد؟ روزی که همه حقایق از زیر پرده های ابر ومه بیرون بریزند . روزی که همه قلب ها گشوده شوند و همه پدیده ها زبان باز کنند آنگاه چه کسانی آیا درآن روز شرمگین از گذشته خود سربزیر خواهند افکند ؟
روزی ز سرسنگ عقابی به هوا خاست/
واندر طلب طعمه پرو بال بیاراست/
بر راستی بال نظرکرد وچنین گفت:/
امروز همه روی جهان زیر پرماست/
براوج چو پرواز کنم ازنظرتیز/
می بینم اگر ذره ی اندر تک دریاست/
گربرسرخاشاک یکی پشه بجنبد/
جنبیدن آن پشه عیان درنظرماست/
...
بسیار منی کرد وز تقدیر نترسید/
بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست؛/
ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی/
تیری زقضای بد بگشاد بر او راست/
بربال عقاب آمد آن تیرجگر دوز/
وز ابرمر او را به سوی خاک فروکاست/
برخاک بیفتاد وبغلتید چو ماهی/
وان گاه پر خویش گشاد ازچپ واز راست/
گفتا: عجب است این که زچوبی وزآهن/
این تیزی وتندی وپریدن زکجا خاست؟/
زی تیرنگه کرد وپرخویش براو دید/
گفتا: زکه نالیم که ازماست که برماست./
ناصرخسرو قبادیانی. شاعرتوانای قرن پنجم
.

Thursday, August 20, 2009

جهان زخمی


دیګر این جهان زخمی را از یاد می برم
رهایش میکنم دربستر مرګ و تنهایی و درد
چون پزشکی که نومید و تلخ
از بستر بیمارش برمی خیزد
و سیګاری را آتش میزند
دراین کهکشان بی فرجام
بدنبال ستاره ای میګشتم
تا درتاریکی ها به او بنګرم
و صبح را تجسم کنم
چه بیهوده بودند سفرهای بسیار
ورویا های مکرر
خم میشوم از حصار باغچه کوچک
نه به آسمان مینګرم
نه به زمین
خبره در پرواز بی هدف حشره ای کوچک
که باد سرګردانش کرده است


Thursday, August 06, 2009

دربرابر دروغ بایست - زری اصفهانی


دربرابر دروغ با یست
با زخم های سرد ت
روئیده از نیزه های اندوه
و تنهایی گران
که چون بیابان
پهناور است و بی پایان
سخت و تیره و گرانبار
همچون قلعه های خاموش
که درغروب غمگین کوهساران می ایستند
خبره برافق های سرخ دور
بی هیچ سخن
هیچ امید و هیچ رویا
بی هیچ شادی و شگفتی
بی هیچ امروز وهیچ فردا
تنها به مرثیه باد گوش کن
و گام های تاریک و نمناک شب
که درسایه ها ی سبز
جلبک های دروغ را می رویاند
و کلاغان را
برفراز استخوان های مرده می چرخاند

دردورها اما
شفق های سرخ مغموم
گورستان خورشید های مرده
و ستاره های فرور یخته را بنگر
و حقیقت را از یاد مبر

دربرابر دروغ بایست
با سپر تنهایی ها و نومیدی ها یت
نگاه کن ماه را
که تنها برآسمان های شفاف می تابد
و جویباران صاف

Tuesday, July 21, 2009

تندیس ندای شهید

نیم تنه ندا آق سلطان ساخته خانم پائولا اسلاتر برای شهرداری سان فرانسیسکو

روز شمارهای قیام مردم ایران برای آزادی - روز سی تیر

عکس : نیروهای سرکوبگر درانتظار مردم ! - 30 تیر
امروز روز سه شنبه 30 تیرماه -21 جولای است . امروز هم درتهران تظاهرات بود . و خبراز دستگیری ها و زد و خورد و حتی کشتن یک نفربود. مردم برای سالروز قیام سی تیر سال 1331 درزمان دکتر مصدق به خیابان ها ریخته بودند بود

ایران هرروز در پوشش سبز بیشتری فرو میرود

جنبش سبز فراگیر میشود و از مرزهای ایران عبور میکند

عکس هایی از بعداد را درسایتی دیدم که جوان ها و کودکان با نوارهای سبز و علامت پیروزی نشان میداد - در برابر سازمان ملل اعتصاب غذا گسترده تر میشود و مرتب روشنفکران و هنرمندان و برندگان جوایز نوبل درآن شرکت میکنند. خبر حمایت رابرت رد فورد هنر پیشه قدیمی هالیود (- و دوتن از مدیران گوگل را هم دیدم

همه چشمها به ایران خیره است وهمینکه خبر تظاهراتی میشود درهمه سایت های بزرگ خبری ایران تیتر اول میشود

بعد از سخنرانی هاشمی رفسنجانی درنمازجمعه برداشت من این بود که خامنه ای کوتاه آمده است و هاشمی از طرف او مامور آرام کردن مردم شده است اما گویا این برداشت درستی نبود. دیروز در عید مبعث خامنه ای بطور واضح دربرابر رفسنجانی موضع گرفت و گفت"موفق نشدن نخبگان درامتحان عظیم نه تنها آنها را مردود نمی کند بلکه موجب سقوط آنها خواهد شد"
منظور او از این سقوط نخبگان چه بود؟

یا منظورش ادامه قیام در صورت عدم سرکوب آن ویعنی سقوط کل رژیم است و یا تهدید رفسنجانی به برکناری او از ریاست خبرگان رهبری و شورای مصلحت نظا م است

رفسنجانی هم هما نروز به مشهد رفت برای دیدار با روحانیون مشهد و صحبت درباره بحران سیاسی کشور

بهرحال هردوجناح در صدد بیرون رفت از وضعیت بحرانی ناگهانی که در ایران بوجود آمده هستند و هردوجناح برای تداوم همین نظام تلاش میکنند. ولی مسلما مردم با حرکت های به موقع و سنجیده وبودن درخیابان ها و مطرح کردن خواست های اصلی شان که در راس آن دموکراسی و آزادی است روز به روز عرصه را بر کلیت نظام تنگ تر میکنند

سرکو ب یا عدم سرکوب هیچکدام دیگر نمیتواند حرکت روبه جلوی آزایخواهی مردم را بگیرد . سرکوب تنها میتواند این پروسه را طولانی تر کند ولی جنبش توقف یا عقبگرد نخواهد داشت

خانواده های شهدا دارند برای روز چهلم ندا آماده میشوند و بعد از آنهم چهلم های دیگر و سالروزهای دیگر . بله خاموش کردن مردم دیگر به راحتی سالهای گذشته نیست

به اندازه هرایرانی راه حلی و ابتکاری وجود دارد مثلا این یکی که من الان دربالاترین دیدم
چرا در فيس بوک اوباما را اد نميکنيم و متمدنانه سيل اطلاعات و نظراتمان را برايش نميفرستيم ! facebook.com
6,5درميليون طرفدارانش نظرات ما را ميبينند و حد اقل لوگوهايمان ديده ميشود.من اوباما را اد دارم و ميبينم که مردم چه راحت برايش کامنت ميگذارند و با او در ارتباط هستند

Friday, July 17, 2009

روز شمارهای قیام مردم برای آزادی - 3 - زری اصفهانی

سربازان حکومتی درزمان شاه و زمان حال
امروز 17 جولای

دیشب ساعت چهار بیدارشدم . میخواستم ببینم که نماز جمعه چه میشود و آیا به همان ترتیبی که مردم برنامه ریزی کرده بودند و روی آن حساب کرده بودند پیش میرود یا نه . روی اینترنت مدتی بدنبال رادیو و یا تلویزیونی گشتم که پخش مستقیمی از آن داشته باشد که البته نیافتم . روی سایت بالاترین مرتب پیام ها بالا می آمد و نشاندهند ه این بود که میلیون ها نفر دیگر هم درایران و درسرتاسر جهان میخواهند بدانند درتهران دارد چه میگذرد . اما متاسفانه هیچ رسانه ای درآن ساعت نبود که این درخواست را جوابگو باشد . تلویزیون سیمای آزادی مجاهدین را باز کردم مشغول نشان دادن یک سخنرانی از سال 58 ! بود تلویزیون صدای امریکا و بی بی سی هم که اصلا برنامه ای نداشتند . سایت پیک ایران باز نمیشد و بالاترین هم پس از چند دقیقه از کار افتاد . تنها خبری درسایت انگلیسی بی بی سی نشان میداد که هزارا ن هزار مردم درحال حرکت بسوی دانشگاه هستند . و از همین حالا ماموران حکومتی با گاز اشک آور و باطوم درصدد پراکنده کردن مردم هستند. بلاخره یک رادیو یافتم که ازایران صدا را میگرفت ورله میکرد .نه رادیو سراسری ایران و نه تلویزیون ان هیچکدام پخش مستقیم نداشتند !عجیب است که این بزرگترین نمازجمعه بعد ا ز انقلاب که به یکی از روزهای تاریخساز این قیام هم بدل شد هیچ پوشش درستی نه از طرف پوزیسیون ونه اپوزیسیون داشت .

درهرصورت هاشمی رفسنجانی سخنرانی معروف و پر شنوند و بیننده خود ش را ارائه داد . برداشت من این بود که سیستم دربرابر مردم کوتاه آمده است . یکی اینکه بعد از هفته های متمادی بلاخره رفسنجانی که بشدت از احمدی نژآد به خاطر افشاگریهایش دلگیر بود و به خامنه ای هم شکایت برده بود توانسته است برای نماز جمعه به دانشگاه بیاید ( چون بعید نبود که خود اور اهم در خانه اش تحت نظر گرفته باشند چون از یک حکومت کودتا چنین چیزی عقثلا برمیآید ) دیگر اینکه مطالبی را که عنوان کرد بوی مسالمت میداد و درجهت آرام کردن مردم بود .او اباطل انتخابات را به نحوی که موسوی و کروبی میگویند عنوان نکرد بلکه گفت که عده ای درمورد انتخابات تردید دارند و باید برای رفع این تردید ها تلاش کرد و از صدا و سیما خواست که امکان بحث و مباحثه را به دوطرف بدهد و خواست که از خانواده های قربانیان دلجویی شود و زندانیان آزاد شوند و تا جایی که امکانش هست به رسانه ها امکان فعالیت بدهند

درلابلای صحبت هایش البته مردم شعار میدادند و صدای شعار مرگ بردیکتاتور شنیده میشد.

مجموع سخنان هاشمی به ضرر مردم نبود و با تحلیل و تفسیرهایی هم که البته طرفداران موسوی به نفع خودشان از آن میکنند آنرا درکل مثبت و به ضرر خامنه ای میدانند. هرچند هاشمی از خامنه ای به عنوان رهبر انقلاب هم نام برد و گفت که باید ملت به نیروهای امنیتی و مجلس و نظام اعتماد کنند واعتماد های خدشه دار شده باید دوباره جذب شوند

حرکت مردم بعد از نماز و جمعیت عظیمی که درخیابان های اطراف درحال شعار دادن بودند و بخصوص شعارهای دولت کودتا استعفا استعفا و برادر شهیدم رایت رو پس میگیرم و نظایر آن نشان داد که هاشمی حتی اگر میخواست بالکل هم از خامنه ای طرفداری کند چیز ی عوض نمیشد بلکه مردم را خشمگین تر و مصمم تر میساخت . آنچه جالب توجه بود شعارهای مسئول یا وزیر شعار نماز جمعه بود که طبق معمول مرگ برآمریکا و مرگ بر اسرائیل و مرگ برمنافق بود و مردم این شعارها را تبدل به مرگ برروسیه کرده بودند واین یک نقطه چرخش درکل تاریخ نماز جمعه بود . دخترها و پسرها درکنار هم نماز میخواندند و دخترها حجاب معمول نماز را نداشتند . روزنامه های رژیم نوشته بودند که عده ای با کفش به نماز ایستاده بودند. پیداست که نسل جدیدی که این سی سال پرورش یافته است اکثرا حتی نماز خواندن را هم نمی دانند و نماز جمعه را به ظرفی برای شعارها وقدرت نمایی های خود قرار داده و احتمالا درآینده هم خواهند داد . درخبرها بود که بعد از نماز تا ساعت ها مردم درخیابان ها بودند و و درنقاط مختلف درگیری با ماموران شدید بوده است . عده زیادی باز دستگیر شده اند از جمله شادی صدر یکی از رهبران جنبش زنان

مردم به سراغ وزارت کشور هم رفتند و برعلیه پاسدار میلیاردری یعنی محصولی هم شعار دادند ( ننگ ما ننگ ما وزیر کشور ما )

محصولی حیا کن وزارت رو رها کن

دیدن فیلم ها بشدت مرا تحت تاثیر قرار دادند . اینهمه شور و توان و اینهمه قدرت مانور و ابتکار از جنبشی که رهبرانش خود همین جوان ها هستند و بقول خودشان هرکسی خودش هم رهبر و هم خبرنگار و همه کاره است بسیار شادی بخش و هیجان است درعین حال که احساس حسرت و دریغ از نبودن دربین آنها را هم درانسان بشکلی دردناک زنده میکند . ایکاش ما هم میتوانستیم باشیم .

. تصمیم میگیرند که بروند نماز جمعه و همدیگر را اقناع میکنند وبعد رهبران را هل میدهند به سمت نماز جمعه - تصمیم میگیرند بروند روی پشت بام و شعار بدهند و رهبران بدنبالشان اینکار را میکنند ، تصمیم میگیرند که بروند خانه شهدا و شام غریبان بگیرند و رهبران بعد از آنها میروند و به همین صورت . واقعیت اش این است که آنچه درایران درحال انجام است کار دستجمعی هزاران هزار جوان است که از طربق شبکه یی میل ها و اینترنت و موبایل ها با هم ارتباط دارند و آنانی که بطور سمبلیک رهبر ند مثل موسوی ویا کروبی بدنبال آنها درحرکت اند وپویایی و زیبایی حرکت هم درهمین است

مردم گام به گام و روز به روز تجربیات بیشتر و ابتکارات تازه تری را برای یک رویارویی درحال حاضر مسالمت آمیز با حکومت بدست می آورند .و مسلما رژیم هم قدم به قدم مجبور به عقب نشینی میشود .بیشک این نماز جمعه ها ادامه خواهد یافت و تجمع ها و شعارها و اینکه بدرستی حکومت با این چرخش ناگهانی وتوفانی اوضاع چه خواهد کرد را روزهای بعد باید دید .