Tuesday, January 24, 2012

-میدانستم که بی عشق حتی ابرها نمی گریند -- چند شعر کوتاه - زری اصفهانی



خفته است درمیان کتاب های قطور

خفته است درمیان کتاب های قطور
روح آن پرنده که میتوانست آواز بخواند

و شاخه به شاخه پرکشد
افسوس
خفته است درمیان کتاب های قطور
و دیگر هیچگاه بیدار نخواهد شد

**********
میدانستم که بی عشق
وقتی که آن کبوتر ازکنار گل ارکیده گذشت
دانستم که درآسمان گم میشود
و ابرها پنهانش میکنند

میدانستم که بی عشق
حتی ابرها نمی گریند
و ستاره هاسفر نمی کنند
دشت درکنار آهوان شاد است

و جویباران حلقه به حلقه گرداگرد چمنزاران
و من میدانستم که کبوتران بی عشق
درآسمان های ابری گم میشوند

******
ا
خسته ام از پندارهای شیرین


خسته ام از پندارها ی شیرین
و آنچه که باور نمیکنم
تلخی حقایق
گوارا ترند از پادزهرهای دروغ
بگذار بر حقایق تلخ بگریم
بیش از آنچه بر شادیهای دروغ پای کوبی کنم

0 comments: